ما آدم‌های پر ادعا

ما آدم‌های پر ادعا

نگاهم خیره روی آینه مانده است. خودم را می‌بینم در بلوز بنفشی که هم‌رنگ لباس فامیل پسر موبور همکلاسی است.
نویسنده: مریم لطفی
تاریخ انتشار:
1994 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
2 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
همیشه وقتی قدم می‌زنم فکرهای جورواجور و صد‌تا‌یک‌غاز زیادی در مغزم رژه می‌رود. حتی چیزهایی که اهمیتی هم برایم ندارند و فقط برای گذران وقت به آنها فکر می‌کنم. هر چند دقیقه یک بار هم برمی‌گردم عقب و با خودم چک می‌کنم اول به چه چیزی فکر می‌کردم که حالا به اینجا رسیدم. الان هم هر چی تلاش می‌کنم یادم نمی‌آید چی شد که فکر پسرک موبور هم‌کلاسی مثل خوره افتاده به جانم و رهایم نمی‌کند!

از اول هم از او خوشم نمی‌آمد. از این آدم‌های پر ادعای از‌دماغ‌فیل‌افتاده که خیال می‌کنند خیلی سرشان می‌شود و یک سر و گردن از دیگران بالاترند. اما به نظر من هیچ چیز حالی‌اش نیست. من که رغبت نمی‌کنم حتی یک لحظه هم با او هم‌کلام شوم. با آن تیپ مسخره و عینک ته‌استکانی‌اش چنان ادای فیلسوف‌ها را در‌می‌آورد که نپرس. عجیب است که بچه‌ها این‌قدر دوستش دارند. من که چشم دیدنش را ندارم.

وای خدای من! عجب پیراهن بنفش بد رنگی پوشیده این آقایی که منتظر تاکسی است! حسی به من می‌گوید که از اقوام همان پسرک مو بور عینک‌ته‌استکانی است. ببین چه قیافه‌ای هم گرفته! یکی نیست به‌ش بگوید که آخه پدر من! شما و آن قوم و خویش پر ادعایتان فکر می‌کنید چه‌کاره‌ی این مملکت هستید که این‌قدر ادا واصول در‌می‌آورید. من که از خودم نمی‌گویم؛ این مدل ایستادن و این عینک دودی احمقانه و این بلوز بنفش نفرت‌انگیز که عجیب روی اعصاب من است همه چیز را عیان می‌کند.

سرم را برمی‌گردانم که دیگر چشمم به رویش نیفتد. سمت راستم آینه و شمعدان فروشی است. نگاهم خیره روی آینه مانده است. خودم را می‌بینم در بلوز بنفشی که هم‌رنگ لباس فامیل پسر موبور همکلاسی است. هیچ یادم نبود. خلقم را تنگ نمی‌کنم. چون به من که خیلی می‌آید. ای بابا! اصلاً  به چی فکر می‌کردم که حالا سر از این مغازه‌ی آینه و شمعدان فروشی درآوردم؟

الامام علی علیه‌السلام: اَکبرُ العیب أَن تعیبَ غَیرکَ بِما هوَ فیکَ.

بزرگ‌ترین عیب آن است که به چیزی که در خود تو است از دیگری عیب بگیری.

(الحکم‌الزاهره، ترجمه‌ی انصاری،۵۶۱)


ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: