انتخاب

انتخاب

درست در لحظه‌ی انتخاب است كه می توان به تفکری عادلانه درباره‌ی گذشته و آینده‌ی خویش پرداخت.
نویسنده: نادر ابراهيمی
تاریخ انتشار:
403 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
0 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

آن وقت‌ها که ما خیلی کوچک بودیم، پیش می‌آمد که با مهمانی بزرگ برای چند لحظه روبرو شویم. مهمان بزرگ محبت می کرد و می‌پرسید: «خب، آقا کوچولو! شما وقتی بزرگ شدی می‌خواهی چه‌کاره بشوی؟» و ما هم زیر لب جواب می‌دادیم: «دکتر» یا «مهندس» و یا «خلبان» و بعد سر به زیر میانداختیم. این مسلم است که نه فقط بچه‌های بی‌گناه بلکه بسیاری از نوجوان‌های عاقل و هشیار هم نمی‌دانند که می‌خواهند چه‌کاره بشوند و برخی هم که می‌دانند، نمی‌توانند بشوند. امکانات یا احتمالا عدم امکانات، آنها را می‌پیچاند و به سویی میاندازد که خوابش را هم ندیده بوده‌اند، و یک روز می‌بینند کسی شده‌اند که هرگز نخواسته‌اند باشند.

اگر "انتخاب" مطرح باشد تازه از این لحظه شروع می‌شود، لحظه‌ای که می تواند به تفکری عادلانه درباره‌ی گذشته و آینده‌ی خویش بپردازد، و اگر باور می‌کند که تباه یا مسخ شده، بازگردد و حرکت تازه‌یی را آغاز کند، و یا وا بدهد و تسلیم شود. این حادثه در چه سنی اتفاق میافتد، هیچ معلوم نیست. بعضی‌ها می‌روند بی آن‌که هرگز به پشت سر خود نظری بیندازند، بعضی‌ها در بیست‌و‌پنج–شش سالگی و بعضی‌ها حتی، در شصت–هفتاد سالگی جرئت و قدرت آن را پیدا می‌کنند که محاکمه‌ای درونی ترتیب دهند و به حساب خود برسند.

بستگی دارد به شرایط، محیط رشد، جهت حرکت و یک ضربه‌ی تصادفی، و کمتر کسی هم –متأسفانه- در این لحظه‌ی عظیم، یک‌باره از جای می‌جهد و به نوآفرینی زندگی خویش می‌پردازد و چیزهایی را جبران می‌کند. به‌خصوص ما ملتی هستیم که به دلیل یک سلسله مصائب تاریخی به مقدار زیاد جبری و قَدَری شده‌ایم. اگر از چیزی در گذشته خیلی آزرده‌خاطر باشیم می‌رویم درویش می‌شویم و می‌گوییم: «می‌بایست بشود و شد.»

به هر حال حرفم این است که ما وقتی در برابر چنان لحظه‌ای غول‌آسا و تعیین‌کننده قرار می‌گیریم، به جای بازگشتن و از نو ساختن، عکس‌العمل‌های منفی متفاوتی نشان می‌دهیم. بعضی‌ها خود را با شرایط موجود منطبق می‌کنند و می‌گویند: «این‌طور شد دیگر. حالا ادامه بده و معطل نکن!» بعضی‌ها کمبودهایشان را از راه‌های دیگر ترمیم می‌کنند و پوششی زینتی و گران‌بها بر مرده‌ی خویش می‌کشند؛ بعضی‌ها بیمارگونه و عصبی تا پایان عمر به شکستی که خورده‌اند می‌اندیشند، زندگی را نفرین می‌کنند، همه چیز را به باد دشنام می‌گیرند و نفی می‌کنند و هرچیز را که جلوی دستشان باشد می‌شکنند و خراب می‌کنند. معدودی هم خودکشی می‌کنند. البته شکی نیست که بعضی‌ها هم ـ به دلایلی ـ از همان نوجوانی و ابتدای حرکت به سوی شغل یا هدفی رانده یا کشیده می‌شوند که محبوب آنهاست. نادرند، اما هستند.

ابن مشغله، نشر روزبهان، تهران، چاپ ششم، شهریور۷۶


انتخاب بريده: مرضيه رافع

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: