برخی محبتها، تلاش ما را زایل میکند
پیشترها کلمهای را انتخاب میکردیم و جملاتی را میساختیم که با حروف ابتدایی آن کلمه آغاز شوند. یک بار با نام یکی از دوستانم این کار را کردم! متنی که نوشته بودم شعر شده بود. خیلی خوب بود، حس میکردم این کار مرا برای او خیلی بزرگ کرده است. چون او فهمیده بود که من به او خیلی فکر میکنم. به او اهمیت داده بودم و این برای او خیلی خوب بود و حس خوشایندی برایش ایجاد کرده بود. یعنی من فکر می کردم که این اثر را داشته است. اما شاید واقعا اینطور نبود! شاید این قدر که من به او فکر میکردم و دلم میخواست محبت متفاوتی در حقش کنم، حس متقابلی در او وجود نداشت...
- برخی از محبتها، بعضی از تلاشها را زایل میکند. اثر عکس دارند و آدم را کوچک میکنند. چون سایز برخی از انسانها به سایز برخی محبتها نمی خورد. یا اصلا بعضی از کارها فقط در فکر خودمان محبت است و در واقعیت تبدیل به آنچه که ما فکر میکنیم و پرورش دادهایم نمیشود. برخی از لطفها برای عدهای بیش از آن چیزی است که باید باشد!
- گاهی محبت کردن و لطف کردن بیش از ظرفیت خودمان است. محبت وقتی محبت است که در قبال آن توقع جبران در ما ایجاد نشود؛ پیش میآید که در حق کسی لطفی میکنیم و بعدها آنچنان به رویش میآوریم که حیرتانگیز است! بعد او از ما میترسد و سعی میکند هیچ گاه نیازها و درددلهایش را پیشمان بازگو نکند.
- گاهی پیش میآید که قدر تلاشمان را برای ابراز محبت به خودشان نمیدانند و دلمان میشکند، قلبمان میگیرد، عصبانی میشویم، افسرده میشویم، حس میکنیم که همه دنیا را آدمهای قدرنشناس پر کردهاند و دارند حقمان را میبلعند، حس بدبختی و بیچارگی به ما دست میدهد...
همه این احساسات و همه تبعاتش، تنها زمانی رخ میدهد که دودوتا چهارتایی باشیم. باید با خودمان روراست باشیم. قبول کنیم که وقتی محبت میکنیم، نباید انتظار پاسخهای دلخواه و یا عکسالعملی را داشته باشیم که خودمان آن را پرورش دادهایم. بپذیریم اطرافیانمان برای محبتهایمان از قبل وقتی را رزرو نکردهاند که حالا در حال و هوای ما باشند و خیالاتمان را تحقق ببخشند.