در محضر دوربین مدار بسته
جایی نوشته بودند: كاركرد جمله «این مكان به دوربین مدار بسته مجهز شده است» خیلی بیشتر است از «عالم محضر خداست. در محضر الهی معصیت نكنیم.»
واقعا آنقدر كه ما از مردم و دوستان و جامعه خود شرم داریم، از خدا هم شرم داریم؟
البته شرم كه نه. بیشتر نگران آبرو، وجهه و شخصیت خودمان هستیم. آنقدر كه ظاهرمان با باطنمان متفاوت است. آنقدر كه هیچوقت جرات نداریم كارهایی را كه در خلوت انجام میدهیم، در جامعه انجام دهیم. اصلا دنبال كارهای خیلی شخصی نگردید. طوری كه در خانه غذا میخوریم، در مهمانی و رستوران نمیخوریم. طرز حرف زدنمان یا رفتارمان در خانه اصلا شبیه رفتارمان در اداره نیست. فكرها و آرزوهایمان را بلند بلند نمیگوییم، چون آبرویمان میرود اگر مردم بفهمند چه فكرهای پلیدی در سر داریم. یاد پسر بچه نقاش داستان افتادم كه با نگاه كردن در چشم افراد آرزوهایشان را نقاشی میكرد. بچهها خیلی سریع دور پسر بچه جمع میشدند، چون میخواستند به آرزوهایشان كه بادكنك، توپ و عروسك بود برسند. اما بزرگترها جرات ظاهر شدن جلوی پسر بچه را نداشتند. چون چشم به مال و جان و ناموس دیگران داشتند. نمیخواستند به راحتی آبرویشان جلوی مردم برود.
دستدرازی به مال و ناموس مردم و خوردن حق دیگران، چیزهایی است كه در خلوت به راحتی انجام میدهیم و جلوی دیگران برای موجه نشان دادن خودمان، نه. كاش دوربین مدار بستهای هم بود كه به جز خدا، خودمان هم میتوانستیم اعمال خودمان را ببینیم. وقاحت فكرها و اعمالمان را در خلوت میدیدیم و شاید از خودمان خجالت میكشیدیم. چه بسیار كارها كه ظاهرا در محضر خداوند جایز است و در جلوی دوربین مدار بسته نه.