سه سوال ساده برای شناخت دوستان
«بدبختی و تیرهروزی، عاشق گروه و همراه است.» طبق این جمله ناخوشنودی باعث میشود دوستان نابابی دور ما جمع شوند. عدهای که زمین خوردهاند احساس میکنند ناچارند بدبختی خود را با دیگران تقسیم کنند. حضور افراد با دیدگاههای مشترک کنار یکدیگر امنیت خاصی به تک تک آنها میبخشد. این امر حتی زمانی که دیدگاههای آنها باعث ناخوشنودیشان میشود نیز صدق میکند. به همین علت افراد ناخوشنود طوری عمل میکنند که انگار از ناخوشنودی خود دفاع میکنند. آنها به راستی نمیخواهند ناخوشنود باشند اما از دست برداشتن از افکار و عقایدی که باعث ناخوشنودی آنها شده است احساس ناامنی میکنند. این افراد سعی میکنند احساس بهتری داشته باشند اما تمام وقت خود را صرف صحبت از مشکلات خود میکنند.
هر یک از ما باید تصمیم فردی خود را بگیریم که از این افسردگی بیرون بیاییم و نمیتوانیم کسی را وادار کنیم این کار را برایمان انجام دهد. دوستان هم اگر هنوز آماده ایجاد تغییرات لازم نیستند، باید بهشان اجازه دهیم زمانی که آمادگی دارند به ما ملحق شوند.
البته یک دوست خوب همواره کنار ما خواهد بود. حتی مواقعی که زمین خوردهایم. ما هم میخواهیم در این مواقع به آنها کمک کنیم. دوستانی که ما به آنها نیازی نداریم کسانیاند که نمیخواهند مشکلات خود را برطرف کنند، بلکه آنها را همیشه با خود حمل میکنند. در طولانی مدت آنها نیاز به کمک خواهند داشت، ولی همدردی بیپایان نه به آنها و نه به ما کمکی نمیکند.
مشکل بتوان پیشبینی کرد که چه چیزی در شرف وقوع است و افراد چه سخنانی را به زبان میآورند. اما سه سوال ساده وجود دارد که میتوانیم آنها را از خودمان بپرسیم تا دریابیم باید دوستی خود را با چه کسی ادامه دهیم و به چه کسی قطع کنیم:
این فرد انرژیام را زیاد میکند یا کم؟
بعد از دیدار با آنها احساس بهتری داشتم یا بدتری؟
به طور کلی، آیا هر دوی ما بابت دوستی با هم خوشحال تر و غنیتریم؟