صبوری یعنی کشیدن بار دیگران
در فارسی برای واژه عربی «صبور» معادل بردبار را برگزیدهایم. راستش معادل عربی بردبار میشود: حامل و دقیقتر: حمّال. «بردبار» مركّب است از برد (همان بُردن) به علاوه بار. بردبار از باربر یك پلّه جلوتر است زیرا باربر بار میبرد ولی بردبار، آنقدر بار برده است كه خودش شده است: بردن بار.
در زبان عربی، صبور از صبر میآید و صبر نام گیاهی است، بسیار تلخ. پس اگر بخواهیم به مفاد صبور وفا كنیم، باید به سراغ واژه «تلخ» برویم. به طور مثال بگوییم تلخكام. آیا این برابرنهاد برای صبور مناسب است؟ معلوم است كه نه. تلخكام نیمی از معنای صبور را میرساند. صبور آن تلخكامی است كه آگاهانه این تلخی را میچشد و غصه را، جرعه جرعه فرو میدهد. هر تلخكامی كه صبور نیست. دیگر چه؟ تلخوش چطور است؟ این را در دو مرحله ساختم. در مرحله اول به خودم گفتم: صبور كسی است كه با تلخكامیاش خوش است پس صبور مساوی است با تلخ به علاوه خوش. در مرحله دوم، واژه را مخفّف كردم و یكی از دو خ را برداشتم و شد: تلخوش. با تلخوَش هم، همجنسی آوایی دارد و این هم در عالم معنا بیتناسب نیست زیرا تلخوَش یعنی تلخمانند نه خود تلخ و انسان صبور، صبر میكند چون میداند این تلخی، باطن شیرینی دارد و تلخ واقعی نیست، در ظاهر تلخ است، در باطن شیرین است. آن بیت معروف حافظ را هم دو جور خواندهاند:
آن تلخ خوش كه صوفیامّ الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قُبله العذارا
آن تلخوَش كه صوفی امّ الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
اما این هم مناسب نیست زیرا همه صبوران این همه بزرگمنش و بلندنظر نیستند كه تلخی برایشان خوش باشد بلكه بسیاری از صبوران، مجبورند كه صبر كنند و مهم این است كه زبان به ناسپاسی از خدا نگشایند والّا از هزار نفر صبور یكی هم پیدا نمیشود كه تلخوش باشد.
به نظر میرسد كه همان بردبار بهتر از همه است. بیایید درباره این واژه فكر كنیم. قرار است كدام بار را ببریم؟ بار دیگران را؟ بله؛ واقعا یك وجه این واژه همین است. از رنجی كه میبریم، بخش بزرگی مربوط به آزاری است كه از دیگران میبینیم. دیگران هم به طور حتم خواسته و آگاهانه آزارمان نمیدهند بلكه چون هیچ دو آدمی عین هم نیستند، در با هم بودن، از هم رنج میبینند؛ زن و شوهر باشند، خواهر برادر باشند، همسایه باشند، شریك باشند، فرق نمی كند؛ تا تحمّل نكنی و بار رنجی را كه از دیگری به تو میرسد، نكشی از خوشیها و شادمانیهای با هم بودن نیز بهره نخواهی برد.
یك وجه دیگر این است كه ما قرار است بار امانتی را بكشیم چنان كه حافظ میگوید:
آسمان بار امانت نتوانست كشید
قرعه كار به نام من دیوانه زدند
خدا هم در قرآن فرموده است كه ما امانت را بر آسمانها و زمین و كوهها عرضه كردیم ولی از این كه آن امانت را حمل كنند و بارش را بردارند، تن زدند و ابا كردند و امتناع ورزیدند زیرا ترس برشان داشت ولی سرانجام انسان آن را حمل كرد.
پس از یك زاویه، هسته این داستان آفرینش همین بار بردن است، همین بردباری و صبر است. بالاخره از میان همه شغلهای آفرینش، حمّالیاش به ما رسیده است ولی بارمان، بار بلور است و راهمان از كوهسار سنگستان میگذرد؛ خدا به خیر كند...