آرزو یا همان مجسمه محترم اجدادی
هر چند بعضی از ما واژههای «آرزو» و «فانتزی» را به جای هم به کار میبریم، اما بین این دو تا یک دنیا تفاوت هست؛ همین طور بین آدمهایی که فرق این دو تا را با هم میدانند با آنهایی که این فرق را نمیدانند تفاوت هست. آنهایی که بین آرزو و فانتزی فرق میگذارند همان آدمهای آرام و مطمئن و خوشحالی هستند که دست کم یکی دو تا آرزوی برآورده شده در تاریخچه زندگیشان دارند؛ همانهایی که به آرزو و آرزو کردن ایمان دارند و آن را بچهگانه نمیدانند. آدمهایی که آرزو و فانتزی را به جای هم به کار میبرند همان افراد تلخی هستند که فهرست بلندی از شکست و ناکامی را دنبال خودشان میکشند و تا شعاع چند کیلومتری، همه میدانند همه از تاریخچه بدبیاریهایشان آگاهند و میدانند که آنها میخواستند چه بشوند و چه شده که نشدهاند. همانهایی که در ذهن و زبانشان «آرزو» برابر است با «خیال پوچ».
فرق آرزو و فانتزی در رازواره بودن اولی و رسوا و برملا بودن دومی است. فرق آرزو و فانتزی در این است که اولی را مثل گنج پنهان میکنید و مراقبش هستید و دومی را به هر کسی که از راه برسد نشان میدهید. آرزو را مثل یک مجسمه محترم اجدادی در پنهانترین کنجهای ذهنتان جا میدهید و با دستمالهای تمیز برقش میاندازید و با خالصترین گلابها معطرش میکنید. فانتزی عروسک پارچهای کثیف و شل و ولی است که با آن جلو دیگران نمایشهای خندهدار میدهید و اگر لازم باشد- اگر نمایش کمدیتان ایجاب کند- لجنمالش هم میکنید. آرزو گردنبند کوچکی است که زیر پیراهنتان میاندازید و گاهگاهی دور از چشم دیگران لمسش میکنید و لبخند میزنید. فانتزی آویزی است سنگین و پر از خرمهره که فقط در خودمانیترین مهمانیها از آن استفاده میکنید. فانتزی یعنی اینکه عکس یک اسب طلایی را در فیسبوک شر کنید و بنویسید «وای! میخوامش!». آرزو یعنی اینکه برای کلاس سوارکاری پول جمع کنید. فانتزی یعنی اینکه بگویید «هر وقت کلبهٔ جنگلیمو خریدم همهتون رو دعوت میکنم که دستهجمعی مربای تمشک بپزیم.» آرزو یعنی اینکه پختن مربای تمشک را یاد بگیرید.
فانتزیها را دستمالیهای گاه و بیگاه آدمها ضعیف و ترد و شکننده میکند. آنها میتوانند جالب باشند، میتوانند آدمها را شاد کنند، میتوانند کاری کنند که یک پست وبلاگی بارها و بارها ریشر شود، ولی نمیتوانند خودشان را برآوردهکنند. در همین حال آرزوها در اعماق سینهٔ صاحبانشان بزرگ میشوند و بزرگ میشوند و چون راهی به بیرون ندارند، چون با هیچ کس دیگری به اشتراک گذاشته نمیشوند، کم کم همه وجود صاحبشان را اشغال میکنند و با او یکی میشوند. آرزوها با چشمهای صاحبشان میبینند، با دستهایش میسازند و با پاهایش از جایی به جای دیگر میروند. فانتزیها معرکه میگیرند، آرزوها خودشان را محقق میکنند.
آرزوهایتان را به فانتزی تبدیل نکنید.