هوای اعتبار فکرت را داشته باش!
گاهی صبحها که از جلوی فروشگاه نزدیک خانه رد میشوم، ماشین بزرگی را میبینم که جلوی در فروشگاه پارک کرده و اجناس و مواد غذایی آن را تازه میکنند. شیر، خامه، کره، پنیر، مربا، تنقلات و ... همهشان باید تاریخ روز داشته باشند تا بتوانند، در قفسهها، پیشخوان و یا یخچال قرار گیرند.
اگر جنس و یا کالایی فاقد تاریخ معتبر باشد، قطعا صاحب فروشگاه از ورود آن جلوگیری میکند. در واقع هیچ فروشندهای ریسک پر شدن مغازهاش را با کالای چک نشده نمیپذیرد بنابراین یا خودش برای تحویل اجناس میایستد و آنها را بررسی میکند یا کسی را مأمور میکند بر تازه بودن و به روز بودن کالا نظارت کند. اگر من جای صاحب مغازه بودم، حتی برایم خیلی مهم بود که کدام جنس با کدام مارک را از چه جایی خرید میکنم! حتما برای او هم این موضوع خیلی مهم است.
ماشین بزرگ مواد غذایی، مدتی است مرا یاد چیزهایی میاندازد که به واسطه آنها سرم پر میشود و افکارم شکل میگیرد. به خودم قول دادم که صبح به صبح که از خواب بیدار میشوم، افکارم را تازه و به روز کنم، کهنهها و قدیمیترها را که تاریخ مصرفشان گذشته و باعث میشود قفسههای ذهنم بیخود و بیجهت بلا استفاده بمانند بیرون بریزم. صبح به صبح چیزهایی را دستمایه آغاز روزم قرار دهم که اگر دوست یا آشنایی خریدار فکرم بود، از تازگیاش به وجد بیاید.
مثل ناراحتیهایی که دست و پای خلاقیت ذهنم را میبندند، دلخوریهایی که اتفاق افتاده و بوی بدی به افکارم داده. ناامیدیهایی که نمیگذارند ریسک کنم و راههای تازهای را برای ارتباطات جدید باز کنم.
باید از افکارم مراقبت کنم و نگذارم هر کسی با حرف و نظرش آنها را مخدوش کند. درست مثل صاحب مغازه که با دقت جلوی در فروشگاهش میایستد همه آنچه را برایش آوردهاند بررسی میکند. بماند که چه فاکتورهای خرد و درشت دیگری هم باید وجود داشته باشد تا هر روز اعتبار فروشگاه فکر من هم بالا برود.