روایتگر تابیدن بیوقفه خورشید باش!
وقتی سریع میدویم، به نفس نفس میافتیم، آن وقت میایستیم و به عقب نگاه میکنیم و راهی را که آمدیم اندازه میگیریم و شاید اصلا به مسیری که مانده است توجه نمیکنیم. گاهی برایمان اصلا مهم نیست که چه قدر دیگر مانده، چون هدف را گم میکنیم. اما اگر در مسیری طولانی آهسته حرکت کنیم، نه تنها هیچ وقت به نفس نفس نمیافتیم بلکه شاید لازم نباشد، راهی را که آمدیم اندازه بگیریم. چرا که بیصبرانه در انتظار آنچه هستیم که خواهیم دید؛ آنچه گذشته برایمان حکم خاطرات خوشی را دارد که گذشته است. و البته یادمان هست، امروز خاطره فردا خواهد بود.
کمتر پیش میآید که کسی به پیری برسد و به آینده توجه داشته باشد. آدمهایی که پیر میشوند، دیگر آیندهای برای خود متصور نیستند، به همین علت بیشتر از گذشته صحبت میکنند، نصیحت میکنند و سعی میکنند دیگران را از تجربههای خود هنگام دویدن در مسیر زندگی مطلع کنند. برای همین آدمهای پیری که از آینده صحبت میکنند، مورد توجه قرار میگیرند، بیشتر میتوان دوستشان داشت و بیشتر میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد. آنها این نوید را به ما میدهند که ما نیز میتوانیم در پیری اینچنین باشیم!
صحبت از آینده، میتواند دمیدن نفسی تازه به آتش گرم و کوچکی باشند که ما را به سپیده صبح میرساند. زیرا هیچ کس از آینده خبر ندارد. آنها که در مسیر زندگی میدوند خیلی زود به عرق مینشینند و به نفس نفس میافتند و آنها که آهسته مسیر را طی میکنند، میدانند راه و آینده همیشه هست، برای همین با امید به باقی راه، لحظه را از دست نمیدهند.
کسانی که به دیگران ثابت میکنند «فردا» هیچگاه تمام نمیشود، انسانهای «مقدسی» هستند، آنها همیشه لبخند میزنند و مطمئن هستند اگر امروز زندگی روی خوشی نشان نمیدهد، حتما فردایی هست که خورشید در آن از همان نقطه امروز طلوع میکند و بیوقفه و سخاوتمندانه میتابد.