هنر خلاق بودن
مثل یک سوژه عکاسی، یک نظریه علمی، یک آهنگ، یک موضوع داستان، یک طراحی سایت، یک معماری ویژه یا خیلی از این یکی های دیگر، میتوانند خاص باشند و در نگاه اول رسیدن به آنها سخت باشد و دور. حتی در دلمان هم بگوییم که این کارها که برای امثال من نیست!
اما وقتی که از نزدیک با یکی از افرادی که همین کارهای به نظر سخت را انجام میدهند آشنا میشویم و از نحوه کارش آگاه، میبینیم آنقدر در کارش غرق شده است و آن را زندگی میکند که تمام فکرش و امکاناتش را وسیلهای برای واضحتر شدن ایدههای توی ذهنش میبیند و به نظر خودش روند طبیعی فکر کردن و کار کردن همین است.
غرق شده است و دست و پا نمیزند بلکه در جهت جریان آب شنا میکند. در نهایت به مقصودش هم رسیده و میرسد. خیلی وقتها ایده این کارها، ساده و با یک اتفاق کوچک به ذهن افراد میرسد، مثل تمام اتفاقاتی که روزانه برای همه ما میافتد و ما ساده از کنارشان رد میشویم اما آنها آن اتفاق را ربط میدهند به مسئلهای که ذهنشان درگیر آن است و بعد هم آن را پرورش میدهند. اصلا تمام محیط اطرافشان را وسیله برای رسیدن به آن هدف مهم میدانند.
دست و پا زدن در مسیر روزانه زندگی، نتیجهای به جز دور شدن از هدف و اتلاف انرژی ندارد. انرژیی که اگر کمی متفاوتتر به آن نگاه میکردیم میتوانست صرف ایدههایی شود که به مقصدهای مهمی میرسند و گره از کاری باز میکنند. اما همین دست و پا زدن تواناییها را فقط صرف همین حرکات انقباض و انبساط ماهیچه میکند بدون این که نتیجهای داشته باشد. درست مثل وقتی که بخواهیم برای گرم کردن خودمان با آتش زدن کاغذها گرما ایجاد کنیم و از بین کاغذها هم پولهایمان را آتش بزنیم.
خلاق بودن کار سختی نیست، هنر است. هنر زندگی کردن و رسیدن به خواستهها بدون توجه به محدودیتها.