لانه‌ی کبوترها را گوشه‌ی بالکن ندیده‌ای

لانه‌ی کبوترها را گوشه‌ی بالکن ندیده‌ای

یادت نیست آخرین باری کی از پنجره‌ی خانه به بیرون نگاه کرده‌ای.
نویسنده: هاله عابدین
تاریخ انتشار:
56 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
2 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

اگر این جمله را خودمان هر روز به زبان نیاوریم، بدون اینکه زحمت تیز شدن به گوش‌هایمان بدهیم، دستِ کم روزی یک بار آن را از دوست یا همکار یا اعضای خانواده می‌شنویم. زندگی واقعا سخت شده. گرانی بی‌داد می‌کند. دخل و خرج با هم نمی‌خواند. بیست‌وچهار ساعت شبانه‌روز فشرده شده و تا چشم به هم می‌گذاری، شب شده و تو هنوز نصف کارهای امروز را هم انجام نداده‌ای. انگار قبض آب و برق و تلفن و شارژ ساختمان به جای دو ماه یک بار، ماهی دو بار یقه‌ات را می‌گیرند. هنوز گوشه و کنار خانه اسباب‌های نچیده داری و نفهمیده‌ای چطور یک سال تمام شده و صاحب‌خانه خانه‌اش را برای پسر تازه‌دامادش می‌خواهد. دندان عقل دیگر چه می‌گوید این وسط؟ فقط کندن و دور انداختنش اندازه‌ی نصف اجاره‌خانه پول می‌خواهد. هر صبح که از خواب بیدار می‌شوی، به خودت قول می‌دهی شب زودتر به رختخواب بروی تا چهار صفحه از یکی از چهل کتاب نخوانده‌ات را بخوانی. اما شب اصلاً به رختخواب نمی‌رسی. همان دم در روی کاناپه از هوش می‌روی. صبح فردا با صدای پیامک مخابرات بیدار می‌شوی. 72 ساعت به تو فرصت داده‌اند تا فقط به تماس‌هایت جواب بدهی. اگر اقدامی نکنی، به کل از هستی ساقط می‌شوی...
دوباره روی کاناپه دراز می‌کشی و به این فکر می‌کنی که واقعاً یک سیم‌کارت تو را به هستی وصل کرده؟ یادت می‌آید که هر بار این مهلت 72 ساعته به تو داده شده، خودت را مثل روی اسپند روی آتش انداخته‌ای تا 24 ساعت اول تمام نشده، خودت را به هستی وصل کنی. آن وقت این همه عمر را ندیده‌ای؟ این همه ساعت و روز و ماه و سال به چشمت نیامده؟ چشمت را بگیرد! حتماً باید زور بالای سرت باشد تا قدرش را بدانی؟ چنان داری می‌دوی که یادت نیست آخرین باری کی از پنجره‌ی خانه به بیرون نگاه کرده‌ای. اصلا لانه‌ی کبوترها را گوشه‌ی بالکن ندیده‌ای. کبوترها پیشکش، تو دیگر خودت را هم نمی‌بینی.
زندگی سخت شده، چون تو از یاد برده‌ای که «أَلَا بِذِكْرِ‌ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
 

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: