خاک تو مرغوب است؟
بین کشاورزهای واقعی، با سرمایهدارانی که گاه و بیگاه و موقت به سراغ کار کشاورزی میآیند –آن هم فقط برای کاشتن محصول جدیدی که تازگیها توجه بازار را به خودش جلب کرده- یک تفاوت مهم هست: برای کشاورزهای واقعی خاک به اندازه میوه مهم است. کشاورزهای موقت، فقط میوه را میبینند. کشاورزهای واقعی زنده بودن خاک را با تمام وجودشان حس میکنند. برای آنها، خاک دوست حمایتگر و سخاوتمندی است که همیشه هرچه نیاز داشتهاند را برای آنها، و پیش از آنها، برای پدران و مادرانشان، فراهم کردهاست. کشاورزان واقعی هیچ وقت سلامت خاک را برای به دست آوردن چند جعبه میوه بیشتر به خطر نمیاندازند. آنها میدانند که کدام دو محصول را باید سال به سال و به تناوب بکارند تا شیره جان خاک بیش از حد کشیده نشود. آنها میدانند که کدام آفتکشها خاک را عقیم میکنند و در سالهای نیاور، میدانند که نباید خاک را به حال خودش رها کنند. کشاورزهای موقت، همیشه خاکی بیمار و بیجان را پشت سرشان باقی میگذارند. آنها، در پایان فصل برداشت، جعبههای میوه را بار میزنند و دور میشوند و به پشت سرشان نگاه نمیکنند. برای کشاورزهای موقت «سال بعد»ی وجود ندارد.
همه ما صرف نظر از اینکه چه شغلی داریم، در حال کشاورزی در زمینهایی نامرئی هستیم. هریک از ما خاک خودمان و میوه و محصول خودمان را داریم. خاک یک کفاش، اعتمادی است که مشتریهایش به استحکام کوکهایش دارند. خاک یک نویسنده اندیشههای تازه و واژههایی است که در ذهنش دارد. خاک یک معلم، دانشی است که برای عرضه کردن به شاگردانش دارد. خاک هر کدام از ما آن چیزی است که اجازه میدهد ماههای بعد و سالهای بعد هم به کاشتن و برداشتن ادامه بدهیم. خاک هر یک از ما امکان بالقوه به بار نشستن و میوه دادن است. خاک بعضی از ما درون خودمان قرار دارد و خاک بعضیهای دیگر درون دیگران. اما گذشته از همه اینها خاک، حتی خاک نامرئی، مهمترین ثروتی است که یک کشاورز دارد. برای یک کشاورز واقعی خاک مقدس است. یک کشاورز واقعی خاک را تغذیه میکند و غذایش را از خاک میگیرد. اگر بناست همه عمر به کشاورزی ادامه بدهیم، باید خاکمان را غنی نگاه داریم.
خاک یک هنرمند را زیستن در میان مردم غنی میکند، خاک یک فروشنده را صداقت و روی خوش، خاک یک پزشک را آموختن بیشتر و بیشتر درباره دردهایی که باید درمانشان کند. کشاورزهای واقعی خاک خودشان را بهتر و بیشتر از هر کس دیگری میشناسند. کشاورزهای واقعی با خاکشان زندگی میکنند، صدایش را میشناسند، نفسهایش را میشناسند، نبضش را میشناسند و میدانند چه طور باید آن را غنی نگه دارند.