حسادت آفت دوستی است
«دوست آن باشد که گیرد دست دوست، هرچه از دوست رسد نیکوست، از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است...» از کودکی تا به حال هزاران شعر و ضربالمثل در وصف دوستی و دوستیابی شنیدهایم. آنقدر این ضربالمثلها محکم و سرراست هستند که کمتر میتوانی در آنها انقلت بیاوری تا آنجا که گاهی جو ما را میگیرد و باورمان میشود که دوست میتواند از خواهر و برادر هم به فرد نزدیکتر باشد. اما فقط یک عیب در همین دوست پیدا شود کافیست که زندگیت را به ویرانی بکشاند.
اینکه با دوستت سالها از دو خواهر بهم نزدیکتر بودهاید و یکدل و همپا اما یک آن رابطه بر میگردد و همان دوست صمیمی میشود بلای جان. همان که تمام این سالها به او اعتماد کرده بودی و تمام جزییات زندگیت را میدانست و حالا به خاطر یک حسادت بچهگانه و ساده از همانها علیهات استفاده میکند و از پشت به تو خنجرش را میزند. و تو میمانی حیران.
هر چند هیچ جای قضاوت کردن و محکوم کردن دیگری نیست، چراکه آدمیزاد است دیگر. اگر تو هم جای او بودی شاید همین کار را میکردی. اگر تو در سطح پایینی از موفقیت میماندی و دوستت پلههای ترقی را یکباره طی کرده بود. اگر تو با تمام مشکلات خانوادگی که داری ببینی که دوستت به زندگی خانوادگی گرمی که تو همیشه آرزویش را داشتی رسیده است.
و پایان همه این اتفاقها ترس ودلخوری و استرس و درنهایت قطع رابطه است اما از این بدتر هم میتواند وجود داشته باشد در دوستی. بدترن قسمت رابطه، اشتباهات بیشتر برای جبران آن و یا تلافی و انتقام است که ممکن است هیچ پایان منطقیای نداشته باشد.
اینکه بخواهیم به خاطر همین یک عیب از سعادت دوستی و تمام موهبتهای این جملات قصار بگذریم نه عقلانی است و نه امکان پذیر. اما مجبور هم نیستیم تمام رازهای زندگیمان را برای دوستمان برملا کنیم که فردا روزی دستمان خالی خالی باشد.
اما در دوستیها مهم این است که بپذیریم افراد با هم متفاوتند و شرایطشان متفاوت و حسادت در این تفاوتها جایی ندارد.