بلندبالایی روح مرزی ندارد

بلندبالایی روح مرزی ندارد

باید هزارتا شکوفه روی روحت جوانه بزند و تو باید تحمل کنی درد جوانه زدن را تا بعد به بار بنشینی.  
نویسنده: لیلا باقری
تاریخ انتشار:
86 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
3 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند


توی سن رشد که بودم وقتی دردهای غریبی در مفصل‌ها حس می‌کردم و به مامان می‌گفتم، جواب می‌داد «چیزی نیست... داری قد می‌کشی.» من هی قد کشیدم، قد کشیدم، حالا قد بلندم. اندازه قدم را دوست دارم. دوست نداشتم از این بلندتر باشم. حتی یک سانت. برای همین هیچ وقت  کفش پاشنه بلندی نپوشیدم که تظاهر کنم بلند قدم.
اصلا قد بلند شدن و رشد کردن با درد همراه است. تا بمیریم باید درد بکشیم و قد بلند شویم. هی روح‌مان درد بگیرد و هی مادر درونمان، گونه‌های اشکی‌مان را ببوسد و بگوید «چیزی نیست... داری قد می‌کشی...» اما این درد با آن درد جسمی فرق می‌کند. روحت هی بلند و بلند و بلندتر می‌شود و مرزی ندارد این کشیدگی. این بلند بالایی.
بزرگ همیشه با درد کشیدن همراه است. اصلا تفکر دردناک است. از زمستان برخواستن درد دارد. باید هزارتا شکوفه روی روحت جوانه بزند و تو باید تحمل کنی درد جوانه زدن را تا بعد به بار بنشینی. اگر می‌خواهی همیشه بار و بَری داشته باشی باید در تکاپوی بهار شدن و قد کشیدن باشی و تسلیم دردهای غریب روحت نشوی و بدانی دانستن همیشه با درد کشیدن همراه است.
 

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: