مدتی است پلسازها دیوار میسازند
با این حال آدمها تکهتکه شدهاند. مدام حصارهای بیشتری دور خود میکشند و، خواسته یا ناخواسته، به هر دری میزنند تا فاصلهی میان خود و دیگران را بیشتر کنند. هر چیزی، به جای اینکه مصالح ایجاد پل شود، برای ساخت دیوار مورد استفاده قرار میگیرد ــ دیوارهای بلندی که هیچ کس نتواند حتی سرک هم به آن سویشان بکشد.
مقیاسها بزرگتر شده. اگر فاصلهی میان آدمها را قبلاً با سانتیمتر و متر میسنجیدند، حالا به کیلومتر و لابد کمی بعدتر به فرسنگ میسنجند. هر کس پشت حصارهای خانهاش عقب نشسته و با دوربین به اطرافش نگاه میکند. منتظر است اتفاقی برای بیرونیهای حصارش بیفتد و او سر شام برای خانوادهاش تعریف کند. مثل جانوران زیرزمینی هر چیزی دارد پنهانی دارد و میکوشد از این هم پنهانترش کند. در خلوت، وقتی همه خوابند، داشتههایش را از اعماق بیرون میکشد و زیر نور لرزان شمع یا سوی چراغقوهای که باتریاش دارد تمام میشود، به آن زل میزند.
ترس! ترس! ویروس ترسهای موهوم مدتی است میان آدمها پخش شده. حالا آدمها از هم میترسند؛ از رفتار هم میترسند؛ از فکرهای هم میترسند؛ از قیافهی هم میترسند. ترس باعث میشود خودشان را جدا و دور نگه دارند و آن وقت که کاملاً از همه جدا شدند، نفس آسودهای بکشند. «باید به هر کس بیاعتماد بود مگر آنکه خلافش ثابت شود»؛ این اصلی است که خیلیها به آن معتقدند.
سرنوشت شهرها و طاعون را شنیدهاید؟ بیماری مسری تمام اهالی شهر را در خود فرو برده و تک و توکهایی را که واگذاشته، مجبور به کوچ کرده و نام شهر را از اطلسها زدوده. بهتر است قبل از آنکه دیر شود کاری... نه! کار لازم نیست؛ همین قدر کافی است که به دیگران بگوییم اگر سردشان است میتوانند در پناه آتش شومینهی خانهی ما گرم شوند.