گرگ از آفتابپرست بهتر است
اگر بخواهیم توی طبیعت دنبال چنین موجوداتی بگردیم، گاو پیشانیسفید آفتابپرست است! آفتابپرستها در مواقع خطر یا وقت شکار، خودشان را همشکل محیط میکنند. بسیار پیش میآید که گمان میکنی به تنهی درختی تکیه دادهای و عین خیالت هم نیست، حال آنکه در واقع به بدن لزج آفتابپرستی که خودش را رنگ درخت کرده تکیه کردهای و یکباره که بجهد، متوجه میشوی و بسا هول میکنی!
گرگها اما، هیچوقت رنگ عوض نمیکنند. ممکن است به کمین گوسفندهای گلهای بنشینند، اما این طور نیست که همرنگ گوسفندها شوند و چوپان را دور بزنند. گوسفندها هم همین طور؛ چه کسی تا حالا دیده گوسفندی زوزه بکشد و همه را بترساند که گرگ است و گله میبرد؟!
تکلیف آدمیزاد با آنها که از همان اول گرگ یا گوسفندند، معلوم است. میدانی دومی دوست است و اولی شمشیرش را از رو بسته. این وسط، آفتابپرستها اسباب گیجیاند و گولت میزنند و بسا مدتها به اشتباهت بیاندازند که بالاخره دوستاند یا دشمنت. مثلا ممکن است فکر کنی او هم مثل بقیه، بخشی از جمع دوستانهی اطراف توست و یکدل و یکرنگ است با تو و میتوانی چشم امید به او داشته باشی، درحالی که بعداً بفهمی رنگ اصلیاش چیز دیگری است و دلش جای دیگری و چنان خاکی به چشمت پاشیده که تا مدتها دنیا را تیره و تار میبینی.
درد این دورویی یا گاه چندرویی به حدی تا مغز اعصابت رسوب میکند که ترجیح میدهی برای دشمنی که رو در رویت ایستاده و دندانهای تیزش برق میزند، شخصیت یا حتی احترام قائل باشی اما آفتابپرستهای حتی بیآزار دوروبرت را به پشیزی هم نگیری.