از دستم می‌دهید؛ از دست می‌دهمتان

از دستم می‌دهید؛ از دست می‌دهمتان

قضیه سر همین توپ بود که بزرگتره داشت و به کوچکتره نمی‌داد و حالا کوچکتره از تمام کارهایی می‌گفت که برای بزرگتره کرده بود.
نویسنده: فهیمه حسن‌میری
تاریخ انتشار:
771 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
0 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
نیم‌ساعتی می‌شد در ایستگاه اتوبوس نشسته بودم. درست یادم نیست داشتم کدام صفحه از کدام شماره‌ی کدام مجله را می‌خواندم که از راه رسیدند و انگار اصلا مرا ندیده باشند شروع کردند به واکندن سنگ‌هایشان با هم. آن که بزرگ‌تر بود کلمات بیشتری داشت، جمله‌ها را درست‌تر می‌گفت و با اطمینان بیشتری از اینکه برنده خواهد شد بحث می‌کرد. درست که نمی‌دانم اما این‌طور که پیدا بود سه -‌ چهار سالی اختلاف سن داشتند: کوچکتره چیزی حدود هفت سال داشت و بزرگتره ده ـ یازده.

 

تا یک جاهایی از بحثشان حواسم فقط به مجله بود؛ یک جاهایی از بحث را حواسم به حرف‌هایشان بود اما چشمم روی کلمات؛ و از یک جا به بعد، دیگر مجله را بسته بودم زل زده بودم به‌شان و کلاهم را قاضی کرده بودم که کدام راست می‌گوید. داشتند گذشته‌ها را می‌کشیدند وسط و از هر روزی هر چیزی یادشان می‌آمد می‌گفتند. کوچکتره اما دل پرتری داشت. از تمام کارهایی می‌گفت که برای بزرگتره کرده و قدرش دانسته نشده. از تمام وسایلش که او را شریک کرده و بزرگتره در مقابل نه.

دست بزرگتره یک توپ بود، از آن چهل‌تکه‌ها که با اینکه پسر نیستم می‌دانم هر پسربچه‌ای آرزوی داشتنش را دارد. و مثل اینکه حالا قضیه سر همین توپ شروع شده بود، که بزرگتره داشتش و نمی‌خواست لذت داشتنش را با کوچکتره تقسیم کند و حالا کوچکتره داشت فهرستی از بخشندگی‌هایش را رو می‌کرد. حتی سعی کرد برچسب‌های مرد عنکبوتی و چند دانه‌ی آخر بسته‌ی پفکی را هم که با بزرگتره قسمت کرده بود، یادش بیاورد. و جالب اینجا بود که اینها را نمی‌گفت تا دل بزرگتره نرم شود و توپ را به او هم بدهد؛ اینها را می‌گفت که فقط گفته باشد؛ که بزرگتره بداند چرا ازش دلخور شده و دیگر نمی‌خواهد دوستش باشد. بعد هم بلند شدند و هر کدام از یک طرف رفتند.
 
اتوبوس آمد. سوار شدم. در تمام طول راه به این فکر می‌کردم که چند تا از دوستانم را این‌طوری از دست داده‌ام؛ چند تا از دوستانم مرا این‌طوری از دست داده‌اند.

الامام الصادق علیه‌السلام: خِیارُکـُم سُمَحاؤُکـُم وَ شِرارُکـُم بُخَلاؤُکـُم.
 
بهترین شما بخشندگان شمایند و بدترینتان بخیلانتان.

(بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۵۰)


ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: