خانهای در تاریکی شب باشید
و تازه، تاریکی رفتارها را هم تغییر میدهد: چشمها بیشتر باز میشود؛ پاها بااحتیاط گام برمیدارند تا خوب دور و برت را بسنجی و یکباره غافلگیر نشوی و بخوری به شیئی که ندیدهای و آسیب ببینی. گاهی برای زمین نخوردن، دست را سپر میکنی ــ در حالی که فقط خیال کردهای که داری میافتی! با اینکه سکوتِ عمیقی همه جا را پوشانده، گوشها را بیشتر از روز برای شنیدن تیز میکنی؛ چون کوچکترین صداها در شب از بلندترین صداها در روز مهمترند: شاید اتفاقی در حال وقوع باشد...
آدم خاموش، مثل خانه در شب، پرهیبت است. او ــ آگاه یا ناخودآگاه ــ افکار، ذهنیات، داشتهها و حتی نداشتههای خود را پشت سکوت پنهان کرده است. اطرافیان در برخورد با او که سکوت اختیار کرده، رفتارشان تغییر میکند و لاجرم احتیاط بیشتری میکنند ــ درست مثل وقتی که در خانهای تاریک قدم برمیدارند.
آنها که بیمحابا در سکوت قدم برمیدارند، بسیار پیش میآید که چیزی از خود بروز میدهند که اسباب خجالتشان میشود. ولی آن كسی که خانهی ذهنش دائماً چراغانی واژهها است، خانهاش ــ چه پر چه خالی ــ پیداست و آنچه که پیداست، دیگر چندان هیبتی ندارد.