خودتان را مدام ریسِت نکنید!
در این شرایط دو حالت پیش میآید: یا کاربر خودش مجبور میشود ریسِتِ سختافزاری کند یا دستگاه خود به خود ریسِت میشود. در هر دو این حالات، بخشی یا بسا همهی اطلاعات شما از دست میرود. مثلاً ۳۰-۲۰ صفحه که با کلی زحمت توی جستجوهای اینترنتی پیدا کرده بودید (و حالا مگر یادتان است تمام آن پیوندها و مسیرهایی را که کلیک کرده و رفته بودید؟) یا فایلی که ساعتها توی فتوشاپ سرش وقت گذاشته بودید یا پایاننامهای که واو به واوش را ویرایش کرده بودید و فقط مانده بود دستور پرینت بدهید، همه و همه، از دست میرود. («از دست میرود» چه بسا فعل خوبی برای توصیف اتفاقی که میافتد نباشد؛ «میپرد» فعل بهتری است.) آن وقت است که شاید دلتان بخواهد موس را به صفحهکلید بکوبید! اما نمیکوبید که؛ تن میدهید به از دست رفتن آن همه چیز و سیستم را رها میکنید.
مغز هم البته هَنگ میکند. مغز وقتی هنگ میکند که گنجایش درک و هضم اطلاعات ورودی را ندارد. بعد، ارتباط منطقی مغز با بعضی عصبهای ضروری قطع میشود. در چنین حالتی آدم قدرت تحلیل اطلاعات ورودی را ندارد؛ ممکن است حواسش نه به چیزهایی باشد که دارد میگوید نه به چیزهایی که دیگران دارند میگویند. حتی ممکن است بدون فرمان دستور اجرا کند، مثلاً دهانش یا دستها و بسا اگر خیلی اوضاع حاد باشد، پاهایش هم. آدمی که مغزش هنگ کرده، کارهایی میکند که در حالت عادی از او بعید است و این باعث حیرت اطرافیان میشود.
آدم وقتی عصبی میشود، بدون توجه به از دست رفتن خیلی چیزها که مدتها برای به دست آوردنشان عمر گذاشته است، مرتب خودش را ریسِت می کند.