وقتی خوابیم چه چیزهایی که بیدار نمیشوند؟!
به قیافهی یک آدم خواب نگاه کن! اولین چیزی که به چشمت میآید یک جفت چشم بسته، یک دهان بسته یا نیمهباز و بینیای است که پرههایش با تنفس تکان میخورد. اگر بالا و پایین رفتن سینهاش نباشد فرقی با یک مرده نمیکند. حالا دقیقتر بهش نگاه کن. حالا چه میبینی؟
یک بی خبری کامل؛ هیچ نمیداند اطرافش چه خبر است. نمیداند کنارش ایستادهای. اصلا نمیداند در این دنیا دارد نفس میکشد و قلبش کار میکند. الان کجا است؟ هیچ جا. تا دقایقی قبل هزاران کار کرده، ساعتها حرف زده. ولی الان در سکوت کامل است. دیگر حرفی نمیزند، چون حرفی برای گفتن ندارد.
ممکن است رفتار زشتی نسبت به تو مرتکب شده باشد. ممکن است رنجت داده باشد. ولی الان چنان است که گویی هیچ وقت در دنیا نبوده، هیچ کاری نکرده، هیچ کسی را هم نمیشناسد؛ حتی تو را که شاید نزدیکترین فرد به او هستی. نه خبر دارد مسخرهات کرده نه این که در حقت مهربانی کرده. از هیچ یک خبر ندارد چون خواب است.
میتواند بخندد؟ قهقهه بزند؟ از خودش دفاع کند؟ دربارهی کارهایش فکر کند؟ نقشه بکشد؟ محاسبه کند چقدر پول در بانک دارد؟ میتواند به منافعش فکر کند؟ نه؛ منافعی در کار نیست؛ در خواب منافعی وجود ندارد.
بیخبری، بیارادگی، بیفکری و سکون چیزهایی است که همه با بیداری پوشانده میشوند؛ در انتظار شب تا دوباره از لانهشان بیرون بخزند و رویهی دیگر شخصیتمان را که ازش واهمه داریم نشان دهند.