لطفاً چسب نخورید!
این "آدم دست و دلباز" یه مارکه، یه لیبله، یه چسبه رو پیشونیت که خودتم باورت شده.
تاریخ انتشار:
828 نفر این یادداشت را خواندهاند
0 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
(خارجی. خیابان. عصر پاییز)
با رفیقا رفتید بیرون. یکی میگه "وای چه آشی داره این زیر زمینه تو انقلاب بریم بزنیم به بدن؟" همه دارن حساب و کتاب می کنن که تو میگی: "همه مهمون من". دوستان هم از خدا خواسته... . آخرش همه تشکر میکنن و میگن: "وای که تو چقد دست و دلبازی". خیلی هم خوبه، هیچ اشکالی هم نداره، خداحافظی میکنید و تو هم خوشحال میری خونه و تو راه واسه خودت آواز میخونی... . دارم میام پیشت، هوا چقد خوبه، جاده چه همه خلوته، چقد پیشت خوبه... .
(خارجی. جلوی سینما آزادی. شب)
وایسادی که حضرات خودشونو برسونن. داره دیر میشه و کمکم همه میان. آمار میگیری خوب باید هشتا بلیت بخریم. همه دارن دست تو جیب میکنن که تو جلدی میپری و بلیت میگیری و با هیچکس هم حساب نمیکنی. خیلی هم خوب. همه هم کلی ماچت میکنن که وای که چقد تو دست و دلبازی. بابا مایه داری. بابا حاجی بازاری. بابا... . خوبه. ماچها میارزید. اشکالی هم نداره. رفیق بازی ثوابه. بعد از فیلم تو راه خونه میزنی زیر آواز. هیشکی مث ایرونی نمیشه، ایرونی ساقه و برگ و ریشه، هیشکی مثل ایرونی نمیشه (2 بار).
(داخلی. یه ساندویچی معمولی. نور کم)
وقت حساب کردنه. دیگه اصلاً کسی خیال پا شدن نداره. همه دارن تو رو نیگا میکنن. پا میشی میری حساب میکنی. همه تشکر میکنن. خیلی هم خوب. جدی جدی دست و دلبازیا آره؟
(داخلی .خونه . جیب خالی)
قراره با دوستات برید کویر. آسمونو نگاه کنید. تو توی جیبت بیس تومن بیشتر پول نداری. واسه خودت بسه اما نمیتونی بچهها رو مهمون کنی. هی اینور اونور میزنی که چه کار کنم. آخرشم نمیری. میترسی ضایع بشی. میترسی بهت بگن خسیس. میترسی دیگه بچه حاجی جمع نباشی. همه میرن. تو میمونی خونه تا کتابی دربارهي فرضیهي اشتنگراتباخ بخونی در بارهي فلان و بهمان. آواز؟... .کوچه وقتی تو نباشی، رگ خشکیدهي شهره... .
(نتیجهگیری اخلاقی )
من میگم این که بچهي باحالی هستی که حرفی توش نیست. این که رفیقاتو هم مهمون میکنی خیلی خوبه. این که خسیسبازی هم در نمیآری عالیه. اما باید حواسمون باشه مارک نخوریم. این "آدم دست و دلباز" یه مارکه، یه لیبله، یه چسبه رو پیشونیت که خودتم باورت شده. اینقدر همه بهت گفتن که وای که چقد تو خوبی و ولخرجی و دست تو جیبی که مُهر شده خورده رو پیشونیت و حالا بدون این مهره نمیتونی خودت باشی. حرفم اینه که باید لااقل خودمون بدونیم که چه جور آدمی هستیم. با خودمون به یه توافقاتی در مورد خودمون رسیده باشیم که با حرف این و اون بازی نخوریم و بازیگر سناریویی که بقیه برامون نوشتن نشیم. گاهی اوقات هم به قاعده باشیم که چه بهتر. این طوری نباشه که یه روز یکی بگه فلانی مهربونه تو دیگه جرأت نکنی یه ساعت شاکی باشی. یه روز یکی بگه فلانی خوشخندس تو دیگه کلاً نیشت باز باشه. یه روز یکی بگه فلانی خیلی کاریه تو دیگه از فرداش کارای همهي همکارها رو هم انجام بدی... . اصلاً یه عده از این موضوع سوء استفاده می کنن. بهش میگن بازی روانی. بد نیست یه مرور بکنیم خودمون رو ببینیم اگه واقعاً جایی تحت تأثیر حرف و نگاه آدما داریم طوری زندگی میکنیم که سبک خودمون نیست، به تجدید نظری بکنیم. همین.
با رفیقا رفتید بیرون. یکی میگه "وای چه آشی داره این زیر زمینه تو انقلاب بریم بزنیم به بدن؟" همه دارن حساب و کتاب می کنن که تو میگی: "همه مهمون من". دوستان هم از خدا خواسته... . آخرش همه تشکر میکنن و میگن: "وای که تو چقد دست و دلبازی". خیلی هم خوبه، هیچ اشکالی هم نداره، خداحافظی میکنید و تو هم خوشحال میری خونه و تو راه واسه خودت آواز میخونی... . دارم میام پیشت، هوا چقد خوبه، جاده چه همه خلوته، چقد پیشت خوبه... .
(خارجی. جلوی سینما آزادی. شب)
وایسادی که حضرات خودشونو برسونن. داره دیر میشه و کمکم همه میان. آمار میگیری خوب باید هشتا بلیت بخریم. همه دارن دست تو جیب میکنن که تو جلدی میپری و بلیت میگیری و با هیچکس هم حساب نمیکنی. خیلی هم خوب. همه هم کلی ماچت میکنن که وای که چقد تو دست و دلبازی. بابا مایه داری. بابا حاجی بازاری. بابا... . خوبه. ماچها میارزید. اشکالی هم نداره. رفیق بازی ثوابه. بعد از فیلم تو راه خونه میزنی زیر آواز. هیشکی مث ایرونی نمیشه، ایرونی ساقه و برگ و ریشه، هیشکی مثل ایرونی نمیشه (2 بار).
(داخلی. یه ساندویچی معمولی. نور کم)
وقت حساب کردنه. دیگه اصلاً کسی خیال پا شدن نداره. همه دارن تو رو نیگا میکنن. پا میشی میری حساب میکنی. همه تشکر میکنن. خیلی هم خوب. جدی جدی دست و دلبازیا آره؟
(داخلی .خونه . جیب خالی)
قراره با دوستات برید کویر. آسمونو نگاه کنید. تو توی جیبت بیس تومن بیشتر پول نداری. واسه خودت بسه اما نمیتونی بچهها رو مهمون کنی. هی اینور اونور میزنی که چه کار کنم. آخرشم نمیری. میترسی ضایع بشی. میترسی بهت بگن خسیس. میترسی دیگه بچه حاجی جمع نباشی. همه میرن. تو میمونی خونه تا کتابی دربارهي فرضیهي اشتنگراتباخ بخونی در بارهي فلان و بهمان. آواز؟... .کوچه وقتی تو نباشی، رگ خشکیدهي شهره... .
(نتیجهگیری اخلاقی )
من میگم این که بچهي باحالی هستی که حرفی توش نیست. این که رفیقاتو هم مهمون میکنی خیلی خوبه. این که خسیسبازی هم در نمیآری عالیه. اما باید حواسمون باشه مارک نخوریم. این "آدم دست و دلباز" یه مارکه، یه لیبله، یه چسبه رو پیشونیت که خودتم باورت شده. اینقدر همه بهت گفتن که وای که چقد تو خوبی و ولخرجی و دست تو جیبی که مُهر شده خورده رو پیشونیت و حالا بدون این مهره نمیتونی خودت باشی. حرفم اینه که باید لااقل خودمون بدونیم که چه جور آدمی هستیم. با خودمون به یه توافقاتی در مورد خودمون رسیده باشیم که با حرف این و اون بازی نخوریم و بازیگر سناریویی که بقیه برامون نوشتن نشیم. گاهی اوقات هم به قاعده باشیم که چه بهتر. این طوری نباشه که یه روز یکی بگه فلانی مهربونه تو دیگه جرأت نکنی یه ساعت شاکی باشی. یه روز یکی بگه فلانی خوشخندس تو دیگه کلاً نیشت باز باشه. یه روز یکی بگه فلانی خیلی کاریه تو دیگه از فرداش کارای همهي همکارها رو هم انجام بدی... . اصلاً یه عده از این موضوع سوء استفاده می کنن. بهش میگن بازی روانی. بد نیست یه مرور بکنیم خودمون رو ببینیم اگه واقعاً جایی تحت تأثیر حرف و نگاه آدما داریم طوری زندگی میکنیم که سبک خودمون نیست، به تجدید نظری بکنیم. همین.