شلوارهای چرکمرده!
هر چه لذت از تعریف دوستان میبرم، در ازایش از لک شدن زود به زود و کثیف شدن ناخواستهاش عذاب میکشم.
تاریخ انتشار:
590 نفر این یادداشت را خواندهاند
1 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
یکی از شلوارهایم هست که خیلی دوستش دارم. هر موقع آن را میپوشم همهی دوستانم میگویند: "چقدر زیباست و چقدر به تو میآید. از کجا خریدهای؟ و از این حرفها...". یعنی راستش را بخواهید به اندازهی شلوار و شاید بیشتر، از تعریفهای دیگران خوشم میآید! رنگ این شلوار کذایی، سفید برفی است. خیلی هم خوب به تنم میایستد. اما از بد روزگار هر موقع آن را میپوشم هر چه لذت از تعریف دوستان میبرم، در ازایش از لک شدن زود به زود و کثیفشدن ناخواستهاش عذاب میکشم. یا باران میآید، یا در تاکسی اشتباهی ته کیفم را روی آن میگذارم، یا ترک موتور سوار میشوم و یا هزار اتفاق خواسته و ناخواستهی دیگر. خلاصه هر وقت با آن بیرون میآیم هزار برابر بیشتر از همیشه حواسم را به چالههای خیابان و موزاییکهای لق پیاده رو و چرخهای بی احتیاط تاکسیها و... جمع میکنم. والبته کمی هم بیشتر به نگاههای دیگران!
اما نهایتاً با تمام این مراقبتها، ۲ یا ۳ روز بیشتر دوام نمیآورد و راهی رختچرکها میشود و زحمت مثل روز اول شدنش میافتد گردن مادرم. نمیدانم چرا از کنار این شلوار رد هم میشوی خودش را نشان میدهد و اثرش میماند. شاید بهتر بود در کنار آن یک سری عینک برای مردم تولید میشد تا نتوانند سیاهیها و لکههایش را ببینند. حداقل چند روزی بیشتر میتوانستم لذت پوشیدن آن را ببرم.
حالا اگر دست از شلوار من برداریم و کمی با هم صادق باشیم، میتوانیم در این نوشته جای همه شلوارها و ضمیرهای مرتبط با آن را با روح، ضمیر یا صفحهی دل عوض کنیم.
آیا به اندازهی شلوار سفیدمان مراقب لک شدنش هستیم؟ آیا به اندازهی وقتیکه این شلوار پایمان است، حواسمان به خیابان و چاله و پیادهرو و موزاییک لق و چرخ تاکسیهای مسیر زندگیمان هم هست؟ آیا مراقب هستیم هر چیزی یا هر کسی روی آن نشانه و اثر نگذارد؟ و اگر احیاناً اثری ماند، آیا در اسرع وقت دست مادر توبه میدهیمش تا چرک مرده نشود؟
اگر خدا دست همهی بندگانش از آن عینکهای جنس اعلا با مارک ستارالعیوبی نداده بود چه؟
اما نهایتاً با تمام این مراقبتها، ۲ یا ۳ روز بیشتر دوام نمیآورد و راهی رختچرکها میشود و زحمت مثل روز اول شدنش میافتد گردن مادرم. نمیدانم چرا از کنار این شلوار رد هم میشوی خودش را نشان میدهد و اثرش میماند. شاید بهتر بود در کنار آن یک سری عینک برای مردم تولید میشد تا نتوانند سیاهیها و لکههایش را ببینند. حداقل چند روزی بیشتر میتوانستم لذت پوشیدن آن را ببرم.
حالا اگر دست از شلوار من برداریم و کمی با هم صادق باشیم، میتوانیم در این نوشته جای همه شلوارها و ضمیرهای مرتبط با آن را با روح، ضمیر یا صفحهی دل عوض کنیم.
آیا به اندازهی شلوار سفیدمان مراقب لک شدنش هستیم؟ آیا به اندازهی وقتیکه این شلوار پایمان است، حواسمان به خیابان و چاله و پیادهرو و موزاییک لق و چرخ تاکسیهای مسیر زندگیمان هم هست؟ آیا مراقب هستیم هر چیزی یا هر کسی روی آن نشانه و اثر نگذارد؟ و اگر احیاناً اثری ماند، آیا در اسرع وقت دست مادر توبه میدهیمش تا چرک مرده نشود؟
اگر خدا دست همهی بندگانش از آن عینکهای جنس اعلا با مارک ستارالعیوبی نداده بود چه؟