سفید هرگز خط ارغوانی نمیکشد
بهترین نقاشها کسانی هستند که رنگ مدادها و جای هر رنگ را خوب بلد باشند.
تاریخ انتشار:
388 نفر این یادداشت را خواندهاند
0 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
نمیشود از بنفش انتظار آبیبودن داشت؛ از سبز انتظار زرشکیبودن. صورتی نمیتواند خاکستری باشد و نارنجی بلد نیست ردّ مشکی از خودش بهجا بگذارد. سفید هرگز خط ارغوانی نمیکشد. نمیشود از سرمهای، انتظار خطوط کِرِمرنگ داشت. قرمز هیچوقت سرخابی نمیشود. خندهدار است اگر از قهوهای بخواهیم پرتقالی بکشد. حتی سبز چمنی هم نمیتواند رنگ یشمی از خودش یادگار بگذارد؛ نارنجی با تمام شباهتهایش، باز هم با گلبهی فرق دارد.
هر رنگی به درد یک طرح و نقش میخورد. اینکه همهی رنگها یک رنگ واحد بهجا بگذارند و یک کار مشابه کنند، بیفایده است. هزار بار هم سفید را به امید طلاییشدن بتراشیم، افاقه نمیکند. سفید، سفید است و طلایی، طلایی!
یکعمر هم که توی جعبهی مداد رنگی، زرد را کنار مشکی بگذاری، باز هرکدام رنگ خودشان را دارند. حتی اگر زرد و آبی را به زور روی هم بکشی تا سبز بشود، مصنوعی بودن این سبز از دور داد میزند. سبز خالص کجا و این کجا؟ حتی اگر پوستهی مدادها را هم با هم عوض کنیم و رنگ دیگری برایش انتخاب کنیم، اثر نمیکند. نوک مداد، مغز مداد، ماهیتش را با اولین خط رو میکند.
نمیدانم چرا بعضی اصرار دارند از مدادهای بیربط، رنگهای مرتبط دربیاورند! گاهی این اصرار عجیب آنقدر بالا میگیرد که روی خورشید زرد را با خطوط زرشکی خط میکشند. شاید دنبال رنگ طلاییاند! اما این هم فایدهای ندارد. آنچه میماند، یک خورشید خطخطی است که دیگر زیبا نیست.
کاش عوض اینکه تلاش کنیم جای رنگها را بهزور با هم عوض کنیم، یاد بگیریم کارآیی هر مداد را پیدا کنیم. بهترین نقاشها آنهایی هستند که رنگ مدادها و جای هر رنگ را خوب بلد باشند. نقاشی آنها، بیشتر از همه شبیه واقعیت است.
هر رنگی به درد یک طرح و نقش میخورد. اینکه همهی رنگها یک رنگ واحد بهجا بگذارند و یک کار مشابه کنند، بیفایده است. هزار بار هم سفید را به امید طلاییشدن بتراشیم، افاقه نمیکند. سفید، سفید است و طلایی، طلایی!
یکعمر هم که توی جعبهی مداد رنگی، زرد را کنار مشکی بگذاری، باز هرکدام رنگ خودشان را دارند. حتی اگر زرد و آبی را به زور روی هم بکشی تا سبز بشود، مصنوعی بودن این سبز از دور داد میزند. سبز خالص کجا و این کجا؟ حتی اگر پوستهی مدادها را هم با هم عوض کنیم و رنگ دیگری برایش انتخاب کنیم، اثر نمیکند. نوک مداد، مغز مداد، ماهیتش را با اولین خط رو میکند.
نمیدانم چرا بعضی اصرار دارند از مدادهای بیربط، رنگهای مرتبط دربیاورند! گاهی این اصرار عجیب آنقدر بالا میگیرد که روی خورشید زرد را با خطوط زرشکی خط میکشند. شاید دنبال رنگ طلاییاند! اما این هم فایدهای ندارد. آنچه میماند، یک خورشید خطخطی است که دیگر زیبا نیست.
کاش عوض اینکه تلاش کنیم جای رنگها را بهزور با هم عوض کنیم، یاد بگیریم کارآیی هر مداد را پیدا کنیم. بهترین نقاشها آنهایی هستند که رنگ مدادها و جای هر رنگ را خوب بلد باشند. نقاشی آنها، بیشتر از همه شبیه واقعیت است.