میلیونر یک دقیقهای
همینجوری داشت پول روی پول میگذاشت. بدون اینکه حواسش باشد دیگران نگاهش میکنند یا نه.
تاریخ انتشار:
813 نفر این یادداشت را خواندهاند
1 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
یکی کتاب درسیاش را باز کرده بود. داشت آخرین برگهای آن را میخواند تا احتمالاً خیالش از بابت امتحان کمی آسوده شود.
دیگری روزنامه را باز کرده بود و داشت با چشمهایش چنان صفحهی حوادث را شخم میزد که گمان میکردی یکی از جانیان آن صفحه است.
آنطرفتر، پسر بچههای دبیرستانی حسابی گرد و خاک کرده بودند. صحبت سر این بود که چه کسی ادای معلم فیزیک را بهتر درمیآورد.
کنار در، جوانی ایستاده بود که به نظر نمیآمد اهل تهران باشد. حسابی در امکانات موبایلش غرق شده بود؛ انگار کشفی جدید کرده باشد، ذوق در چشمهایش موج میزد.
کنار دست من هم جوانی نشسته بود که از فلسفهی اختراع هندزفری بیاطلاع بود و داشت به موسیقیهای مورد علاقهاش بلند بلند گوش میکرد.
بقیه مسافران هم در حال و هوای خودشان غرق بودند. حتماً یکی به سررسید قسطهایش فکر میکرد، یکی به نحوهی برخورد امروزش با رییس اداره می اندیشید و دیگری شاید، به پیامدهای اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها!
من هم که داشتم مسافران دیگر را رصد میکردم. میماند مسافر روبرویی من، که همینجوری داشت پول روی پول میگذاشت. بدون اینکه حواسش باشد دیگران نگاهش میکنند یا نه. بدون اینکه برایش مهم باشد مسخره میشود یا نه.
داشت قرآن میخواند.
دیگری روزنامه را باز کرده بود و داشت با چشمهایش چنان صفحهی حوادث را شخم میزد که گمان میکردی یکی از جانیان آن صفحه است.
آنطرفتر، پسر بچههای دبیرستانی حسابی گرد و خاک کرده بودند. صحبت سر این بود که چه کسی ادای معلم فیزیک را بهتر درمیآورد.
کنار در، جوانی ایستاده بود که به نظر نمیآمد اهل تهران باشد. حسابی در امکانات موبایلش غرق شده بود؛ انگار کشفی جدید کرده باشد، ذوق در چشمهایش موج میزد.
کنار دست من هم جوانی نشسته بود که از فلسفهی اختراع هندزفری بیاطلاع بود و داشت به موسیقیهای مورد علاقهاش بلند بلند گوش میکرد.
بقیه مسافران هم در حال و هوای خودشان غرق بودند. حتماً یکی به سررسید قسطهایش فکر میکرد، یکی به نحوهی برخورد امروزش با رییس اداره می اندیشید و دیگری شاید، به پیامدهای اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها!
من هم که داشتم مسافران دیگر را رصد میکردم. میماند مسافر روبرویی من، که همینجوری داشت پول روی پول میگذاشت. بدون اینکه حواسش باشد دیگران نگاهش میکنند یا نه. بدون اینکه برایش مهم باشد مسخره میشود یا نه.
داشت قرآن میخواند.