زیباترین لباس دنیا
اصلا ً مگر میشود با لباس، فرضاً، لنگی پا را قایم کرد. حالا تو بگو پارچهاش زربافت باشد و دوختش از نقره!
تاریخ انتشار:
2825 نفر این یادداشت را خواندهاند
1 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
برهنگی عیب بود که آدم لباس پوشید. اصلش هیچکس بهش نگفت که لباس بپوش. خودش وقتی دید برهنه است، یکجوری شد. خوشش نیامد. عیبش آمد همانطوری بچرخد. این بود که یک مشت برگ برداشت باهاش لباس درست کرد. فکر کن! لابد آن موقع هم مد داشتند. مثلا بزرگ قبیله که زور و مایملکش بیشتر بوده، برگ خوشگلها و نایابها را برمیداشته برای خودش شنل درست میکرده است. این فقیر بیزورهایشان هم به همین برگها و علفهای معمولی که همه جا رشد میکند، قانع بودند. بگذریم! به هرحال اصل عمل، پوشاندنِ عیب بوده است که کم کم تکمیل شد؛ پشم و پنبه آمد، نخ کشف و سوزنی ساخته و لباسهای فاخری دوخته شد و ابوالبشرِ ملبّس، خوشتیپتر از انسان اولیه شد.
بعد هم مد به مد، لباس دوخته شد و بازاری برایش تشکیل شد و هی با لباسهای جدید داغ شد. امروز بلند و فردا کوتاه. یکبار تنگ و یکبار گشاد. یک عده آدم اصلا کارشان شد تخصص لباس؛ و شروع کردند به نظریه دادن که مثلاً چاقها راه راه عمودی بپوشند، کمتر چاقیشان پیداست و لاغرها راه راه افقی بپوشند کمتر لاغریشان توی چشم است. یا اینکه دستهی اول رنگ تیره بپوشند و دومیها رنگ روشن. خلاصه سعی کردند تا جایی که میشود عیب و ایراد ظاهری آدمها را با لباس تنشان بپوشانند.
اما خُب تا یکجایی مدل و رنگ لباس، جواب پوشاندن عیب ظاهری را میدهد. از یک حدی که بگذرد صدتا از بهترین طراحان مد و لباس دنیا هم جمع بشوند جوابگوی چاقی و لوچی چشم و بیدست و پایی یک آدم را نمیدهند. اصلا ً مگر میشود با لباس، فرضاً، لنگی پا را قایم کرد. حالا تو بگو پارچهاش زربافت باشد و دوختش از نقره!
بعضی وقتها هم همان یک آدم یک حرف نابجایی میزد و میدید عیبش بدتر به چشم آمد. بعد فکری میشد که چرا عیب یک آدم دیگری که بیشتر عیب دارد، اصلاً پیدا نیست؟! پس چرا تا لب وا میکند هیچ کس نمیبیند که پایش بیشتر لنگ میزند؟ اصلا گیریم خیلی خیلی بفهمد اما لااقل باید یکی توجه بکند که پای این آدم "همه چیزدان" میلنگد. لباس خاصی هم تنش نیست آخر!
بعد هم مد به مد، لباس دوخته شد و بازاری برایش تشکیل شد و هی با لباسهای جدید داغ شد. امروز بلند و فردا کوتاه. یکبار تنگ و یکبار گشاد. یک عده آدم اصلا کارشان شد تخصص لباس؛ و شروع کردند به نظریه دادن که مثلاً چاقها راه راه عمودی بپوشند، کمتر چاقیشان پیداست و لاغرها راه راه افقی بپوشند کمتر لاغریشان توی چشم است. یا اینکه دستهی اول رنگ تیره بپوشند و دومیها رنگ روشن. خلاصه سعی کردند تا جایی که میشود عیب و ایراد ظاهری آدمها را با لباس تنشان بپوشانند.
اما خُب تا یکجایی مدل و رنگ لباس، جواب پوشاندن عیب ظاهری را میدهد. از یک حدی که بگذرد صدتا از بهترین طراحان مد و لباس دنیا هم جمع بشوند جوابگوی چاقی و لوچی چشم و بیدست و پایی یک آدم را نمیدهند. اصلا ً مگر میشود با لباس، فرضاً، لنگی پا را قایم کرد. حالا تو بگو پارچهاش زربافت باشد و دوختش از نقره!
بعضی وقتها هم همان یک آدم یک حرف نابجایی میزد و میدید عیبش بدتر به چشم آمد. بعد فکری میشد که چرا عیب یک آدم دیگری که بیشتر عیب دارد، اصلاً پیدا نیست؟! پس چرا تا لب وا میکند هیچ کس نمیبیند که پایش بیشتر لنگ میزند؟ اصلا گیریم خیلی خیلی بفهمد اما لااقل باید یکی توجه بکند که پای این آدم "همه چیزدان" میلنگد. لباس خاصی هم تنش نیست آخر!