مداد، پاككن، تراش
هم مداد و هم آدم، نیازمند یکی هستند که خطاهایشان را گوشزد کند و آنها را برایشان پاک کند
تاریخ انتشار:
1329 نفر این یادداشت را خواندهاند
1 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
تمام و کمال که نه، اما خیلی به هم شباهت دارند. از ظاهرشان گرفته تا کارکردشان؛ آدم و مداد را می گویم.
شاید برای همین شباهتها باشد که نوشتن با مداد، آن هم نوشتن با آن مدادهای تمساح نشان اصیل و قدیمی، همیشه حال و هوای دیگری دارد. وقتی کودکی مداد نویی را برای نخستین بار در دست میگیرد و مینویسد، خطوطی که بر جای میماند خطوطی در هم و برهم است، خطوطی که اگر نوشته نشوند هیچ وقت نمیتوان انتظار ظهور یک خطاط زبردست را از آن میان داشت. ولی همیشه یکی هست که با یک پاککن، خطوط کج و معوج را پاک کند و نحوه درست نوشتن را به کودک بیاموزد، و آن یکی آنقدر این کار را تکرار میکند تا به مرور زمان، کودک خودش یاد بگیرد که کدام واژه غلط است و کدام واژه درست، و آن یکی آنقدر این کار را تکرار می کند تا کودک خودش بفهمد چه زمانی و چگونه باید از پاک کن استفاده کند.
شاید برای همین شباهتها باشد که نوشتن با مداد، آن هم نوشتن با آن مدادهای تمساح نشان اصیل و قدیمی، همیشه حال و هوای دیگری دارد. وقتی کودکی مداد نویی را برای نخستین بار در دست میگیرد و مینویسد، خطوطی که بر جای میماند خطوطی در هم و برهم است، خطوطی که اگر نوشته نشوند هیچ وقت نمیتوان انتظار ظهور یک خطاط زبردست را از آن میان داشت. ولی همیشه یکی هست که با یک پاککن، خطوط کج و معوج را پاک کند و نحوه درست نوشتن را به کودک بیاموزد، و آن یکی آنقدر این کار را تکرار میکند تا به مرور زمان، کودک خودش یاد بگیرد که کدام واژه غلط است و کدام واژه درست، و آن یکی آنقدر این کار را تکرار می کند تا کودک خودش بفهمد چه زمانی و چگونه باید از پاک کن استفاده کند.
کم کم با معنی پیدا کردن خطوط روی کاغذ، مداد هم ساییده می شود؛ بیشتر و بیشتر ساییده می شود تا جایی که لازم است دوباره تجدید قوا کند و درست در همین لحظه اگر مدادتراشی نباشد، مداد هم کارکردش را از دست خواهد داد. گاهی حتی پیش از ساییده شدن کامل یک مداد، نوک آن میشکند، شکستن ناگهانی شاید ناشی از فشار زیاد روی مداد باشد؛ فشاری بیشتر از توانایی کربن میانی آن، شاید هم نتیجه جنس بد مداد، و یا بد تراشیده شدنش. خلاصه این شکستنها در اکثر مواقع با یک تراش دوباره اصلاح خواهد شد، مگر آنکه این شکستنها بخواهد مدام تکرار شود، آن وقت مداد خواهی نخواهی از چرخه نوشتن بیرون میافتد، و دیگر خط خوشی از خودش به یادگار نخواهد گذاشت.
مداد، با تمام ساییدگیها و شکستنها و تراشیده شدنهای دوباره و دوبارهای که به خود میبیند، کوتاه و کوتاهتر میشود، اما از مداد بودنش چیزی کم نمیشود، مداد آنقدر کوتاه میشود تا دیگر نمیتوان به راحتی آن را در دست گرفت و بعد بالاخره یک روز این مداد، از توی جامدادی بیرون گذاشته میشود و مداد نویی جایش را میگیرد؛ مدادی که مطمئناً از جنس مرغوبی است.
هیچ آدمی، مدادی را دستش نمیگیرد که پیشتر یکبار امتحانش کرده باشد و جنس نامرغوبش را چشیده باشد.
آدم و مداد، خیلی به هم شباهت دارند.
یکی اینکه هر دو تا از حروف مشابهی تشکیل شدهاند، هر چند با کمی بالا و پایین.
دوم اینکه کار هر دو خطخطی کردن صفحات سفید است؛ یکی صفحات سفید کاغذ و دیگری صفحات سفید روزگار.
سوم اینکه، هم مداد و هم آدم، نیازمند یکی هستند که خطاهایشان را گوشزد کند و آنها را برایشان پاک کند تا با دقت بیشتری واژههای درست جانشین واژه های پاک شده شوند.
و دست آخر اینکه مداد و آدم، هیچ یک قادر به خوب نوشتن نیستند، مگر به کمک تراشی که چه به وقت ساییده شدن و چه به هنگام شکستن، دوباره راهی صفحه سفیدشان کند، صفحهای که چشم انتظار خطی خوش و سخنی نغز است.
راستی! همیشه باید مدادتراشی را برگزید که تیغ تیزی داشته باشد.