چند تکنیک برای غلبه در دعوا
امروز قصد داریم چند تکنیک اساسی به هنگام بروز دعوای خیابانی را با هم مرور کنیم. قبل از شروعِ تمرین، باید این نکته را تذکر بدهم که فقط تکرار و تمرین زیاد است که میتواند از شما یک حرفهای بسازد. یک حرفهای یعنی کسی که بیشک در همهی دعواها برنده است و البته طوری حریف را مغلوب میکند که کمترین دیه را بپردازد.
برای شروع فرض میکنیم یک رانندهی تاکسی به طرز وحشتناکی جلوی شما پیچیده است و اتفاقاً سبیل تابیده و موی فرفری بلند و پرپشتی هم دارد. گام اول، برداشتن قفل فرمان از زیر صندلی است. به محض خروج از ماشین و تا زمانیکه به فاصله مناسب از راننده تاکسی برسید، باید تا حد ممکن فحشهای آبدار نثارش کنید. تا میتوانید فریاد بزنید. اینجا مهم نیست او چه میگوید. مهم این است که خود را به نقطهی جوش نزدیک کنید. قفل فرمان را همانطور که محکم در دست گرفتهاید، به سمت ران پای او نشانه بروید. در ران انسان، یک سیاهرگ اصلی وجود دارد که اگر به آن ضربه بزنید برای چند دقیقه فلج خواهد شد. البته به مرور زمان دستتان خواهد آمد که چند ژول انرژی برای این کار لازم است. خب! حالا حریف عصبانی و زمینگیر خود را باز هم به باد فحش و ناسزا بگیرید؛ اما اینبار گوشهایتان را تیز کنید تا با حاضرجوابی و به تناسب فحشهای او جوابش را بدهید. حاضرجوابی خودش کلی امتیاز دارد. نکتهی مهم این است که ضربهای به سر و صورت و دهان او نزنید. زیرا دیهی بینی و دندان و چشم، حسابی کمر شکن است.
اما فرض کنید قفل فرمان نداشتید. در این حالت، شما به فحش دادنهایتان مثل حالت قبل ادامه دهید تا به حریف نزدیک شوید. بعد بلافاصله یقهی پیراهن او را گرفته و انگشت شصتتان را در قسمت پایین حنجرهی او، جایی که دو استخوان بالایی قفسه سینه بههم میرسند، فرو کنید. این کار برای لحظاتی نفس او را قطع خواهد کرد و چشمهایش نیز سیاهی خواهد رفت. پس اوضاع برای غلبهی شما فراهم شدهاست.
البته راههای دیگری هم هست که همهی آنها ریسک دارد. یعنی ممکن است حریف، خیلی قویتر باشد، یا او هم قفل فرمان داشتهباشد، یا همان لحظه گشت پلیس در حال عبور از آنجا باشد، یا دیگر رانندههای تاکسی به کمک همکارشان بیایند و شاید او هم همین یادداشت را خواندهباشد!
پس بهتر است درهای ماشین را قفل کنید، شیشهها را بالا بکشید، صدای رادیو یا پخش ماشین را کمی بلند کنید و با خودتان فکر کنید که اگر الآن یک لیوان آب زرشک خنک با تکههای ریزِ یخ در دستم بود، چهقدر حال میکردم. این، یعنی همان حرفهای که به آن اشاره کردم.