توقف نکردن در عروج
هدفی برای خود تعیین كنیم، و با خوار شمردن خنده، گرسنگی، حتی مرگ، شب و روز تلاش كنیم تا به آن هدف برسیم
تاریخ انتشار:
417 نفر این یادداشت را خواندهاند
0 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
بعدها كه سروانتس را خواندم، قهرمان او دُنكیشوت برایم قدیس و شهیدی بزرگ مینمود كه در میان مسخره و خنده روانه شده بود تا ورای روزمرگیها، به كشف جوهری بپردازد كه پشت نمودها پنهان است.
كدام جوهر؟ آن زمان نمیدانستم. بعدها فهمیدم. تنها یك جوهر وجود دارد و همیشه هم همان است. با این حال انسان، به جز درهم ریختن ماده و تسلیم روح به هدفی كه مایه تعالی فرد میشود، هرچند هم آن هدف افسانهای باشد، راه دیگری نیافته است. وقتی دل باور میكند و دوست میدارد، افسانهای وجود ندارد. چیزی به جز شهامت، توكل و عمل پربار وجود ندارد.
سالها سپری شدهاند. كوشیدم تا بر هرج و مرج تخیلم پلی از نظم بزنم. اما این جوهر، جوهری كه به هنگام كودكی غبارآلود چهره مینمود، همواره به صورت قلب حقیقت خود را به من نشان داده است. این وظیفه ما است كه ورای سوداهای فردی خویش، ورای عادتهای راحت و دلچسب، فراتر از وجودمان، هدفی برای خود تعیین كنیم، و با خوار شمردن خنده، گرسنگی، حتی مرگ، شب و روز تلاش كنیم تا به آن هدف برسیم.
به هدف نه. روح خودستا، به محض رسیدن به هدف خویش، در فاصله دورتری قرارش میدهد. نه رسیدن به هدف، كه هیچگاه توقف نكردن در عروج. تنها در این صورت است كه زندگی به اصالت و یگانگی دست مییابد.
به هدف نه. روح خودستا، به محض رسیدن به هدف خویش، در فاصله دورتری قرارش میدهد. نه رسیدن به هدف، كه هیچگاه توقف نكردن در عروج. تنها در این صورت است كه زندگی به اصالت و یگانگی دست مییابد.