جنایت و مکافات

جنایت و مکافات

عادی بود که تقریبا هر روز، شاهد کتک خوردن بچه‌های درس‌نخوان کلاس باشم
نویسنده: فاطمه مرشدی
تاریخ انتشار:
641 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
2 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
اولین  و آخرین باری که در مدرسه کتک خوردم، کلاس دوم دبستان بود. آن وقت ها کتک زدن بچه‌ها، خیلی هم کار غیر بشر دوستانه و قابل توجهی نبود. برای من که درسم خوب بود، عادی بود که تقریبا هر روز، شاهد کتک خوردن بچه‌های درس‌نخوان کلاس باشم. از سیلی زدن ملایم گرفته تا ترکه خوردن در ناحیه کف دست. هر چند که این صحنه‌ها برایم حاوی مقدار معتنابهی خشونت بود و خاطرِ کتک نخورده‌ام  را آزار می‌داد، ولی برایم خیلی هم سخت نبود. می‌گفتم حقّشان است کتک بخورند. باید بیشتر درس بخوانند یا کمتر شیطانی کنند. اما وقتی خودم مشمول این سنّت خشن کلاس شدم، نظرم راجع به فلسفه تنبیه عوض شد.


ماجرای کتک خوردن من با یک قرص ویتامین c گره خورد. نمیدانم محلّه ما خیلی عقب افتاده بود یا واقعا قرص جوشان یک پدیده نوظهور برای همه ما به حساب می‌آمد. ماجرا این طور شروع شد که پدر لیلا که در بیمارستان کار می‌کرد به دخترش یک قرص عجیب و تازه داده بود. لیلا هم آورده بودش مدرسه تا هم پُزِ کشف جدید پدرش در داروخانه بیمارستان را بدهد و هم ما را با این قرص عجیب آشنا کند.

من و چند تا از بچه‌های کلاس، همراه لیلا رفتیم حیاط خلوت پشت مدرسه تا مزه قرص را امتحان کنیم. با تست کردن قرص، همراه با ترس و لرز، به این نتیجه رسیدیم که چقدر مزه نوشابه می‌دهد. همه ما مزه این قرص خوشمزه را با ترس از این که نکند مریض شویم، امتحان کردیم. مراسم تجربه جدید ما داشت به خیر و خوبی سپری می‌شد که یادم نیست کدام یک از بچه‌های فضول کلاس، از حسودی این که او را در مراسممان شرکت نداده‌ایم، چوقولی ما را به معلممان کرد و اتفاق افتاد، آنچه نباید اتفاق می‌افتاد.

همه بچه‌های کلاس دوم با بلندگوی دفتر به کلاس فراخوانده شدند. ما چند نفر که قرص جوشان خورده بودیم، شصتمان خبردار شد که موضوع فراخوان، ما هستیم و ماجرای حیاط خلوت. هیچ وقت ترسی که آن موقع توی دلم بود یادم نمی‌رود. قلبم مثل قلب گنجشک، تند و تند می‌تپید. اصلا نگران خودِ تنبیه شدن و دردش نبودم. به آبرو و شأن از دست رفته‌ام فکر می‌کردم که تا به حال خدشه‌ای به آن وارد نشده بود و حالا یک قرص ساده همه نمره‌های بیست و مشق‌های به موقع نوشته و دفتر خط‌کشی شده‌ام را به باد داده بود. توی آن چند دقیقه معلم و مدیر با ما طوری حرف زدند و رفتار کردند که انگار ما کاری در حدّ قاچاق مواد مخدر انجام داده‌ایم. حتی کار به این جا رسید که لیلا همراه معلم به حیاط رفت تا کروکی محل جنایت و جزئیات صحنه جرم را توضیح دهد و البته کاغذ قرص را از لا به لای آشغال‌های پشت مدرسه پیدا کند. ماجرا این طور ختم شد که لیلا و ما، هم‌دست‌هایش، به جرم خوردن قرص جوشان، کف دست‌هایمان با ترکه نوازش داده شد. بیچاره لیلا از همه بیشتر کتک خورد و مجبور هم شد فردا با پدرش بیاید مدرسه. هیچ وقت عینک بزرگ خانم معلممان وقتی که داشت در مورد زشتی کار ما صحبت می‌کرد، یادم نمی‌رود. با صورتی که دانه‌های درشت عرق رویش نشسته بود، داشت توضیح می‌داد که آدمیزاد هر چیزی را که به او پیشنهاد می‌کنند نمی‌خورد.

نیاز نبود که ضربه‌ای به دستم بخورد، شروع کردم به گریه. از آبروی رفته‌ام ناراحت بودم و تا حالا که چندین سال از آن ماجرا گذشته، به پدر و مادرم، چیزی نگفته‌ام و از آن رسوایی بزرگ به کسی خبری نداده‌ام. هیچ وقت کاغذ آلومینیومی دورِ قرص یادم نمی‌رود. هر وقت به این ماجرا فکر می‌کنم، مزه ترش قرص می‌آید زیر دندانم. اصلا قرص جوشان که می‌بینم کف دستم می‌سوزد.

آن ماجرا و آن تنبیه، یکی از تلخ‌ترین تجربه‌های زمان کودکی من بود. اما حالا که به آن روز فکر می‌کنم، گاهی می‌ترسم. می‌ترسم از این که نکند خیلی از تجربه‌های تلخ و تنبیه‌هایی که الان هم توسط اطرافیان یا زمانه می‌شوم، در آینده یک کار ساده و حتی خوب به حساب بیاید. نکند جادوی زمان، کارهای بد امروز را که من به خاطرشان تنبیه می‌شوم یا خودم را از تجربه‌شان منع می‌کنم، بعدا به کاری خوب و عادی تبدیل کند.

قرآن کریم:

لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ‌

تا بر آنچه از دستتان مى‌رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى‌آيد شادمانى نكنيد. و خدا هيچ متكبر خودستاينده‌اى را دوست ندارد

آیه ۳۲ سوره حدید


وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

شايد چيزى را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد و شايد چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد. خدا مى‌داند و شما نمى‌دانيد

آیه ۲۱۶ سوره بقره

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: