قیافهی روانشناسها یا قانون؟
از یکی پرسیدم «باران چطور میآید؟» گفت «خدا میفرستد.» از دیگری پرسیدم «باران چطور میآید؟» گفت «از ابر.»
تاریخ انتشار:
422 نفر این یادداشت را خواندهاند
0 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
اگر کسی به شما بگوید که «آدمیزاد به هر چه بخواهد میرسد» و «هر کس به هر چه رسیده، بیشک، روزی خواسته بوده ــ حالا آگاه یا ناآگاه ــ و هر کس نرسیده ــ آگاه یا ناآگاه ــ واقعاً نخواسته بوده» و اگر بگوید «بنشین نظام ِ باورهایت را از نو بچین و فهرستی از خواستههات بنویس و بچسبان روی در ِ یخچال یا آویزان کن به آینهی ماشینت و ازشان جملاتِ مثبتِ تلقینی بساز و جلو ِ آینه بگو و شک نداشته باش که روزی به همهشان میرسی،» با خودتان میگویید که دارد قیافهی روانشناسها را برایتان میگیرد و حرفهایی میزند که صرفاً قشنگ است؟ آیا این حرفهای قشنگ ــ که گاه مثل ِ نور ِ ماشینی که از جادهای خلوت و تاریک میگذرد، فضای ذهن را خطی روشن و وهمانگیز میکشد ــ حرفهای توپُری هم هستند؟ آیا واقعیت دارند؟ همین الان کتابی جلو ِ من باز است که در سطر ِ سوم ِ صفحهی بیستوششمش نوشته: «روی هر چیزی که تمرکز میکنی، بیشتر در زندگی به دست میآوری». چندی قبل، کتابی میخواندم که توش نوشته بود ــ سطر و صفحهاش امّا یادم نیست ــ که: «هر عبارتی که در جای خالی ِ من ... هستم بگذاری، در آینده همان خواهی شد.» آیا این جملات ــ که نحوشان نحو ِ جملاتی است که آدم معمولاً توی کتابهای قانون میخواند ــ راستی قانوناند؟ این یادداشت در پی ِ پاسخ ِ همین سؤال است. البته پاسخ ِ روانشناسها معلوم است: آنها میگویند که قانوناند بیبر و برگرد.
آفرینش برای خودش نظامی دارد. یک سیستم ِ واحد است آفرینش. سیستم یا نظام یعنی سلسلهای از قانونها. همهی اجزای خلقت بر اساس ِ سلسلهای از قانونها به هم مرتبطند. از یکی پرسیدم «باران چطور میآید؟» گفت «خدا میفرستد.» از دیگری پرسیدم «باران چطور میآید؟» گفت «از ابر.» پرسیدم «ابر از کجا میآید؟» اوّلی گفت «خدا میفرستد.» دومی گفت «بخارهای آبِ دریا میروند بالا؛ یکهو سرد میشوند؛ دور ِ ذرّاتِ ریز ِ گرد و غبار ِ بالای هوا قطراتِ آب تشکیل میشود؛ میشوند ابر.» پرسیدم «بخار ِ آبِ دریا از کجا میآید؟» اوّلی گفت «خدا میفرستد.» دومی گفت «خورشید به دریا میتابد.» اگر میپرسیدم خورشید از کجا میآید، شک نداشتم که دومی مرا میبرد تا تهِ انفجار ِ بزرگِ کیهانی ِ اوّل ِ آفرینش و جانم را بالا میآورد تا از جهش ِ یونها و الکترونهای اتمهای گازهای بالای جدول ِ مندلیف سر دربیاورم و اوّلی همان میگفت که «خدا میفرستد»! کدام یک درست گفتهاند؟ معلوم است: هر دو! دومی دارد نظام ِ علت و معلولیای را وصف میکند که آخرش میشود ریزش ِ باران و اوّلی ــ بیآنکه چه بسا خودش هم بداند ــ دارد تأکید میکند که این نظام را خدا درست کرده تا باران به ما، ابر به باران، دریا به ابر، و خورشید به دریا ــ و وسطِ همهی اینها، بیتردید بسیاری دیگر از بخشهای خلقت که من و اوّلی و دومی هیچ وقت نمیتوانیم بشمریمشان، به هم ــ مربوط شوند. هر کاری قرار باشد بشود، باید بیفتد توی همین نظام و بشود توپِ تنیسی که راکتِ قوانین ِ خدشهناپذیر ِ خلقت به گردشش میاندازند. چرخهها که چرخید و اجزایی از آفرینش که باید درگیر شوند به هم مرتبط شدند، آن کار میشود. حتماً میشود. واضح است که هر کس قوانین ِ این سیستم را بلد باشد و هر چیز را از راهش برود، به هدفش میرسد. حالا هر که باشد! حتماً میرسد. حتی اگر خدا را هم نشناسد.
خدا گفته «هر چه را که بخواهید و سؤال کنید، به شما میدهم». برگردید و جملهی قبلی را دوباره بخوانید! بلکم چندباره! آن جمله یکی از قانونهای بیخدشهی خلقت است. ساده از کنارش نگذرید! من جای شما بودم آن را مینوشتم روی کاغذی و میچسباندمش به در ِ یخچال یا آویزان میکردمش به آینهی ماشین تا هر روز ببینمش و ــ به قول ِ گرگانیها ــ از یادم درنرود! کسی به من گفت «راز ِ اینکه گفتهاند در دعا اصرار کنید و حتی تضرّع کنید همین است!» گفتم «مگر همان بار ِ اوّل-دوم که خواستهام را گفتم، خدا نشنید؟» گفت «اینکه یکلنگِپا بایستی و اصرار کنی سر ِ چیزی که میخواهی، باعث میشود خواستهات واقعاً خواستهات بشود نه حرفی فقط لقلقه روی زبانت! و الاّ مگر خدا خوشش میآید جـِزِّ تو دربیاید و شیشهشیشه آبغوره از چشمهات بگیرد؟! اصرار که میکنی، یعنی مصمّمی. یعنی که واقعاً میخواهیش. یعنی تا تهِ ناخودآگاهت نفوذ میکند خواستهات. هیچ بعید نیست که خودآگاهت چیزی را بخواهد و تو بر زبانش بیاوری، اما ناخودآگاهت نخواهد و تو بعدها یکباره بفهمی که آن ایاّم دل و زبانت خروجی ِ واحدی نداشته.» نیتِ چیزی کردن به کار نمیآید. قانون این است که بخواهی! به محضی که بخواهی، خدا میدهدت. این قانون است!
روانشناسها اشتباه نمیگویند. کتابی هم که جلو ِ من باز است اشتباه ننوشته: وقتی میگویی که میتوانی از عهدهی کاری برآیی یا وقتی میگویی که برنمیآیی، در هر دو حالت حق با توست! کائنات همان را که تو بخواهی به تو میدهد. چرایش مشخص است. کائنات قوانینی دارد. سیب از درخت میافتد وسطِ سر ِ آقای نیوتن؛ آقای نیوتن اگر سرش را در وان ِ حمام ِ آقای ارشمیدس فرو کند، به اندازهی وزن ِ سرش آب از وان ِ حمام بیرون میریزد؛ اگر آقای ارشمیدس که لخت از حمام بیرون زده نصفِ مسیرش را با سرعتِ ثابتِ V۱ و بقیه را با سرعتِ ثابتِ V۲ طی کند، سرعتِ متوسطش از فرمول ِV۱+V۲)/۲) به دست میآید؛ و کائنات هر چه را بخواهی به تو میدهد. این قانونها، این نظام ِ اسباب و علل را، خدا ساخته.
آفرینش برای خودش نظامی دارد. یک سیستم ِ واحد است آفرینش. سیستم یا نظام یعنی سلسلهای از قانونها. همهی اجزای خلقت بر اساس ِ سلسلهای از قانونها به هم مرتبطند. از یکی پرسیدم «باران چطور میآید؟» گفت «خدا میفرستد.» از دیگری پرسیدم «باران چطور میآید؟» گفت «از ابر.» پرسیدم «ابر از کجا میآید؟» اوّلی گفت «خدا میفرستد.» دومی گفت «بخارهای آبِ دریا میروند بالا؛ یکهو سرد میشوند؛ دور ِ ذرّاتِ ریز ِ گرد و غبار ِ بالای هوا قطراتِ آب تشکیل میشود؛ میشوند ابر.» پرسیدم «بخار ِ آبِ دریا از کجا میآید؟» اوّلی گفت «خدا میفرستد.» دومی گفت «خورشید به دریا میتابد.» اگر میپرسیدم خورشید از کجا میآید، شک نداشتم که دومی مرا میبرد تا تهِ انفجار ِ بزرگِ کیهانی ِ اوّل ِ آفرینش و جانم را بالا میآورد تا از جهش ِ یونها و الکترونهای اتمهای گازهای بالای جدول ِ مندلیف سر دربیاورم و اوّلی همان میگفت که «خدا میفرستد»! کدام یک درست گفتهاند؟ معلوم است: هر دو! دومی دارد نظام ِ علت و معلولیای را وصف میکند که آخرش میشود ریزش ِ باران و اوّلی ــ بیآنکه چه بسا خودش هم بداند ــ دارد تأکید میکند که این نظام را خدا درست کرده تا باران به ما، ابر به باران، دریا به ابر، و خورشید به دریا ــ و وسطِ همهی اینها، بیتردید بسیاری دیگر از بخشهای خلقت که من و اوّلی و دومی هیچ وقت نمیتوانیم بشمریمشان، به هم ــ مربوط شوند. هر کاری قرار باشد بشود، باید بیفتد توی همین نظام و بشود توپِ تنیسی که راکتِ قوانین ِ خدشهناپذیر ِ خلقت به گردشش میاندازند. چرخهها که چرخید و اجزایی از آفرینش که باید درگیر شوند به هم مرتبط شدند، آن کار میشود. حتماً میشود. واضح است که هر کس قوانین ِ این سیستم را بلد باشد و هر چیز را از راهش برود، به هدفش میرسد. حالا هر که باشد! حتماً میرسد. حتی اگر خدا را هم نشناسد.
خدا گفته «هر چه را که بخواهید و سؤال کنید، به شما میدهم». برگردید و جملهی قبلی را دوباره بخوانید! بلکم چندباره! آن جمله یکی از قانونهای بیخدشهی خلقت است. ساده از کنارش نگذرید! من جای شما بودم آن را مینوشتم روی کاغذی و میچسباندمش به در ِ یخچال یا آویزان میکردمش به آینهی ماشین تا هر روز ببینمش و ــ به قول ِ گرگانیها ــ از یادم درنرود! کسی به من گفت «راز ِ اینکه گفتهاند در دعا اصرار کنید و حتی تضرّع کنید همین است!» گفتم «مگر همان بار ِ اوّل-دوم که خواستهام را گفتم، خدا نشنید؟» گفت «اینکه یکلنگِپا بایستی و اصرار کنی سر ِ چیزی که میخواهی، باعث میشود خواستهات واقعاً خواستهات بشود نه حرفی فقط لقلقه روی زبانت! و الاّ مگر خدا خوشش میآید جـِزِّ تو دربیاید و شیشهشیشه آبغوره از چشمهات بگیرد؟! اصرار که میکنی، یعنی مصمّمی. یعنی که واقعاً میخواهیش. یعنی تا تهِ ناخودآگاهت نفوذ میکند خواستهات. هیچ بعید نیست که خودآگاهت چیزی را بخواهد و تو بر زبانش بیاوری، اما ناخودآگاهت نخواهد و تو بعدها یکباره بفهمی که آن ایاّم دل و زبانت خروجی ِ واحدی نداشته.» نیتِ چیزی کردن به کار نمیآید. قانون این است که بخواهی! به محضی که بخواهی، خدا میدهدت. این قانون است!
روانشناسها اشتباه نمیگویند. کتابی هم که جلو ِ من باز است اشتباه ننوشته: وقتی میگویی که میتوانی از عهدهی کاری برآیی یا وقتی میگویی که برنمیآیی، در هر دو حالت حق با توست! کائنات همان را که تو بخواهی به تو میدهد. چرایش مشخص است. کائنات قوانینی دارد. سیب از درخت میافتد وسطِ سر ِ آقای نیوتن؛ آقای نیوتن اگر سرش را در وان ِ حمام ِ آقای ارشمیدس فرو کند، به اندازهی وزن ِ سرش آب از وان ِ حمام بیرون میریزد؛ اگر آقای ارشمیدس که لخت از حمام بیرون زده نصفِ مسیرش را با سرعتِ ثابتِ V۱ و بقیه را با سرعتِ ثابتِ V۲ طی کند، سرعتِ متوسطش از فرمول ِV۱+V۲)/۲) به دست میآید؛ و کائنات هر چه را بخواهی به تو میدهد. این قانونها، این نظام ِ اسباب و علل را، خدا ساخته.