اندر فواید خاموشی
"او را هزار دینار خسارت میافتد"؛ از بار ادبی متن که بگذریم یعنی ورشکسته میشود و خلاص!
تاریخ انتشار:
607 نفر این یادداشت را خواندهاند
0 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
مگوی انده خویش با دشمنان/ که لا حول گویند شادی کنان
نه تنها این گفته خود خداست؛ بلکه عقل سلیم هم بر این توصیه مهر تأیید زده و پیشنهاد انسانهای پیش از ما هم دقیقاً مؤید همین حرف است؛ اینکه اگر زمین و زمان عرصهاش را بر ما تنگ گرفت؛ صبور باشیم و سکوت کنیم. ساکت بمانیم و دست به دامان صبر شویم. اما حقیقتاً نتیجه این صبر و سکوت چیست؟ چه دلیلی دارد که خدا و پیغمبر و امامش، همه می گویند از صبر کمک بخواه و حتی اگر نمیتوانی صبر کنی در سکوت، بی صبری کن؟!
اصلاً از حرفهای سلیس خدا با همه محکم و متشابهش هم که بگذریم؛ عقل سلیم را هم که کنار بگذاریم؛ حکایت زندگی پیشینیان همیشه پر بوده از عبرتهایی که بد نیست پیش از تجربه کردنشان، تجربه ان کنیم! مثل همین جناب شیخ اجل که در گلستانش حکایت بازرگانی را میگوید که "او را هزار دینار خسارت میافتد"؛ از بار ادبی متن که بگذریم یعنی ورشکسته میشود و خلاص! و بعد همین جناب بازرگان؛ در همین اوضاع و احوال در هم ریخته، به فرزندش یک توصیه دارد و آن هم سکوت است.
اما این حضرت تاجر؛ که بنا به شواهد موجود در گلستان شعر سعدی، هم در ثروت دستی دارد و هم در معرفت؛ از سر شکم سیری که به صبر توصیه نکرده؛ برای حرفش دلیل دارد. و دلیلش این است که نمیخواهد مصیبتش دو تا شود؛ هم غصه ورشکستگیاش را بخورد و هم حرف و حدیث در و همسایه را تحمل کند. و عجب حکایتی است این حرف و حدیث در و همسایه؛ که اگر دچارش شویم؛ خودمان هم دست به قلم میشویم "و اندر فوائد خاموشی" گلستانی مینویسیم، شاید ماندگارتر از گلستان شیخ اجل!
اما اگر از من بپرسی میگویم، این سکوتی که جناب بازرگان به پسرش توصیه کرده، نه یک فایده که دو فایده و بلکن بیشتر منفعت دارد: اول اینکه به قول سعدی مصیبت دو تا نمیشود؛ غم "نقصان مایه" و غم "شماتت همسایه" و دوم اینکه شماتت همسایه به همین جا ختم نمیشود؛ که اگر منصف باشیم انگشت حسرت خواهیم گزید از اینکه گزک دادهایم دست خلق خدا؛ برای گزیدن خودمان. سوم اینکه، حالا من بگویم! از حرف خدا و پیغمبر که نمیشود گذشت؛ سکوت که کنیم؛ اجرش هم محفوظ است بی شک. چهارم اینکه، سلامت عقلمان را زیر سؤال نبردهایم؛ آن وقت میشود گفت که به قانون عقل سلیم سکوت کردهایم.
پنجم اینکه ...
باز هم بگویم یا سکوت کنم؟!
نه تنها این گفته خود خداست؛ بلکه عقل سلیم هم بر این توصیه مهر تأیید زده و پیشنهاد انسانهای پیش از ما هم دقیقاً مؤید همین حرف است؛ اینکه اگر زمین و زمان عرصهاش را بر ما تنگ گرفت؛ صبور باشیم و سکوت کنیم. ساکت بمانیم و دست به دامان صبر شویم. اما حقیقتاً نتیجه این صبر و سکوت چیست؟ چه دلیلی دارد که خدا و پیغمبر و امامش، همه می گویند از صبر کمک بخواه و حتی اگر نمیتوانی صبر کنی در سکوت، بی صبری کن؟!
اصلاً از حرفهای سلیس خدا با همه محکم و متشابهش هم که بگذریم؛ عقل سلیم را هم که کنار بگذاریم؛ حکایت زندگی پیشینیان همیشه پر بوده از عبرتهایی که بد نیست پیش از تجربه کردنشان، تجربه ان کنیم! مثل همین جناب شیخ اجل که در گلستانش حکایت بازرگانی را میگوید که "او را هزار دینار خسارت میافتد"؛ از بار ادبی متن که بگذریم یعنی ورشکسته میشود و خلاص! و بعد همین جناب بازرگان؛ در همین اوضاع و احوال در هم ریخته، به فرزندش یک توصیه دارد و آن هم سکوت است.
اما این حضرت تاجر؛ که بنا به شواهد موجود در گلستان شعر سعدی، هم در ثروت دستی دارد و هم در معرفت؛ از سر شکم سیری که به صبر توصیه نکرده؛ برای حرفش دلیل دارد. و دلیلش این است که نمیخواهد مصیبتش دو تا شود؛ هم غصه ورشکستگیاش را بخورد و هم حرف و حدیث در و همسایه را تحمل کند. و عجب حکایتی است این حرف و حدیث در و همسایه؛ که اگر دچارش شویم؛ خودمان هم دست به قلم میشویم "و اندر فوائد خاموشی" گلستانی مینویسیم، شاید ماندگارتر از گلستان شیخ اجل!
اما اگر از من بپرسی میگویم، این سکوتی که جناب بازرگان به پسرش توصیه کرده، نه یک فایده که دو فایده و بلکن بیشتر منفعت دارد: اول اینکه به قول سعدی مصیبت دو تا نمیشود؛ غم "نقصان مایه" و غم "شماتت همسایه" و دوم اینکه شماتت همسایه به همین جا ختم نمیشود؛ که اگر منصف باشیم انگشت حسرت خواهیم گزید از اینکه گزک دادهایم دست خلق خدا؛ برای گزیدن خودمان. سوم اینکه، حالا من بگویم! از حرف خدا و پیغمبر که نمیشود گذشت؛ سکوت که کنیم؛ اجرش هم محفوظ است بی شک. چهارم اینکه، سلامت عقلمان را زیر سؤال نبردهایم؛ آن وقت میشود گفت که به قانون عقل سلیم سکوت کردهایم.
پنجم اینکه ...
باز هم بگویم یا سکوت کنم؟!