هم درد تو هستم، پس هستم.

هم درد تو هستم، پس هستم.

هیچ انسانی نیست که در مقابل رنج دیگران حساس نباشد.
نویسنده: سعید محمدی
تاریخ انتشار:
409 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
0 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
با وجود همه ی تبعیض ها، چند دستگی ها، رتبه بندی ها و تفاوت های شخصیت و ثروت و مقام و هزار چیز دیگر، اما رشته هایی وجود دارد که همه ی ما را به هم وصل می کند و هیچ تفاوتی نمی شناسد.
این رشته ها –اگر لمسشان کنیم-ما را به فراسوی همه ی اختلاف ها می برد؛ جایی که فقط یک رنگی است و یک رنگی و یک رنگی. 
یکی از این رشته ها دلسوزی است. شاید هم بشود همدردی نامیدش. اما چه فرقی می کند؟ چه فرقی می کند احساسی را که از دیدن رنج دیگران در خود حس می کنیم چه بنامیم؟  
منسیوس (یکی از فیلسوفان چینی که بعد از کنفوسیوس می زیست)درباره ی این حس می گوید:  
"هیچ انسانی نیست که در مقابل رنج دیگران قلبی حساس نداشته باشد.
اما چرا چنین است؟ از من دلیل می جویید؟ بسیار خوب! دلیل من این است:
تصور کنید شخصی ناگهان متوجه می شود که کودکی خردسال در شرف افتادن به درون چاهی است.مطمئناً در دل وی احساس ترحمی پدید می آید که نه به خاطر جلب التفات والدین آن کودک است و نه به خاطر کسب تحسین و تمجید همشهری ها و دوستان و البته به خاطر بیزاری از شنیدن شیون و زاری آن کودک نیز نیست. این احساس از هر قید و بند و وابستگی آزاد است."  
انسانیتی که امروزه همه از آن دم می زنند یعنی همین!
من و شما تا وقتی کارهایمان به خاطر منفعت و سود یا وابستگی به فلان حزب و دسته است در فضای بسته می چرخیم.اما وقتی از این حصارها عبور می کنیم و کاری را به خاطر انسان بودنمان می کنیم، یعنی داریم هوای آزاد را استنشاق می کنیم. هوای آزاد و پاک!
منسیوس در ادامه می گوید:
"از این موضوع می توان دریافت که هر کسی ترحم نداشته باشد انسان نیست، همان طور که هر کسی شرم، فروتنی و نزاکت، و شم حق و ناحق نداشته باشد انسان نیست."
  

برگرفته از منسیوس/ ترجمه ی گیتی وزیری/ ص۱۰۴ الی ۱۰۵/ نشر بصیرت


ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: