تفاوت عمر با خط کش
آنچه را که هر کدام از ما در اختیار داریم فقط یک "آن" است.
تاریخ انتشار:
470 نفر این یادداشت را خواندهاند
1 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
هر واحد بزرگ را میتوان بارها و بارها به واحدهای کوچکتر تقسیم کرد. مثلاً یک خطکش یک متری را میتوان به دو بخش نیم متری یا ۵ بخش ۲۰ سانتیمتری یا ۱۰ قسمت ۱۰ سانتی متری یا ۱۰۰ قسمت ۱ سانتیمتری و ... تقسیم کرد.
عمر هم شبیه خط کش است؛ یعنی مجموع باقی ماندهی عمرمان اگر ۳ دهه یا۳۰سال باشد، در یک تقسیمبندی به ۳۶۰ ماه و ۱۳۱۴۰۰ روز و ۳۱۵۳۶۰۰ ساعت و ۱۸۹۲۱۶۰۰۰ دقیقه و ... ثانیه تقسیم میشود. (ماشین حساب تلفن همراهم بیش از ۱۰ رقم را پاسخ نداد! )
اما میان عمر ما و خطکش یک فرق وجود دارد:
خطکش فقط در صورتی کارایی دارد که واحدهایش کنار هم باشند؛ ولی در عمر آنچه را که هر کدام از ما واقعاً در اختیار داریم همان کمترین واحدی است که اصطلاحاً بهش "آن" و "دم" میگوییم.
آنچه که معمولاً ما آدمها را از واقعیت دور می کند این است که این "آن" گویی برایمان وجود خارجی ندارد. زمان را در مقیاس های بزرگ می سنجیم. از امروز به آخر ماه نگاه می کنیم و از این ماه برای سال بعد برنامه می ریزیم. در واقع خیال میکنیم یک سال یعنی یک واحد زمانی انبوه و متراکم که اصلاً قابل تجزیه نیست. در حالی که یک سال یعنی ۱۲ ماه یعنی ۳۶۵ روز یعنی ۱۸۹۲۱۶۰۰۰ یعنی دقیقه یعنی و .... ثانیه. پس در هر ثانیه فقط همان یک ثانیه را در اختیار داریم، نه آن روز یا آن ماه یا آن سال را.
یک نویسندهی نه چندان جدی مینویسد: «آدم وقتی بچه است، جایی که رویش بازی میکند برایش حکم جای دشتی وسیع را دارد. اما همین آدم وقتی چهل سالش شد و به آن جا سر زد، میبیند یک وجب بیشتر نبوده.»
ماجرای زمان هم همین طور است. وقتی هجده ساله هستیم، دهه ی چهل و پنجاه عمرمان انگار یک کهکشان از ما فاصله دارد و هیچوقت به آن نخواهیم رسید، اما در آینده – وقتی از کهکشان گذشتیم- تمام گذشته در یک لحظه برایمان فشرده می شود؛ همان یک لحظه که الان در اختیار ماست و نمی بینیمش.
عمر هم شبیه خط کش است؛ یعنی مجموع باقی ماندهی عمرمان اگر ۳ دهه یا۳۰سال باشد، در یک تقسیمبندی به ۳۶۰ ماه و ۱۳۱۴۰۰ روز و ۳۱۵۳۶۰۰ ساعت و ۱۸۹۲۱۶۰۰۰ دقیقه و ... ثانیه تقسیم میشود. (ماشین حساب تلفن همراهم بیش از ۱۰ رقم را پاسخ نداد! )
اما میان عمر ما و خطکش یک فرق وجود دارد:
خطکش فقط در صورتی کارایی دارد که واحدهایش کنار هم باشند؛ ولی در عمر آنچه را که هر کدام از ما واقعاً در اختیار داریم همان کمترین واحدی است که اصطلاحاً بهش "آن" و "دم" میگوییم.
آنچه که معمولاً ما آدمها را از واقعیت دور می کند این است که این "آن" گویی برایمان وجود خارجی ندارد. زمان را در مقیاس های بزرگ می سنجیم. از امروز به آخر ماه نگاه می کنیم و از این ماه برای سال بعد برنامه می ریزیم. در واقع خیال میکنیم یک سال یعنی یک واحد زمانی انبوه و متراکم که اصلاً قابل تجزیه نیست. در حالی که یک سال یعنی ۱۲ ماه یعنی ۳۶۵ روز یعنی ۱۸۹۲۱۶۰۰۰ یعنی دقیقه یعنی و .... ثانیه. پس در هر ثانیه فقط همان یک ثانیه را در اختیار داریم، نه آن روز یا آن ماه یا آن سال را.
یک نویسندهی نه چندان جدی مینویسد: «آدم وقتی بچه است، جایی که رویش بازی میکند برایش حکم جای دشتی وسیع را دارد. اما همین آدم وقتی چهل سالش شد و به آن جا سر زد، میبیند یک وجب بیشتر نبوده.»
ماجرای زمان هم همین طور است. وقتی هجده ساله هستیم، دهه ی چهل و پنجاه عمرمان انگار یک کهکشان از ما فاصله دارد و هیچوقت به آن نخواهیم رسید، اما در آینده – وقتی از کهکشان گذشتیم- تمام گذشته در یک لحظه برایمان فشرده می شود؛ همان یک لحظه که الان در اختیار ماست و نمی بینیمش.