هین سخن تازه بگو!
اگر بعد از گذشت چند روز احساس کردی کاری بیهوده انجام می دهی و نوشته هایت تکرار مکررات است بدان که در زندگی هیچ قدمی برنمی داری. اگر امروز نسبت به دیروزت حرف تازه ای نداری تا بنویسی یعنی صبح که برخاسته ای همان دیروز را کپی کرده ای.
اگر به کپی کردن روزهای عمرت عادت کردی یک روز بیدار می شوی و می بینی هفتاد سال به کپی کردن گذشته است. تازگی هایش چه بوده؟ ازدواج، تولد فرزند، اخذ مدرک دانشگاهی و...
اما آیا به نظر تو این ها می تواند اتفاق تازه ای در زندگی تو باشد؟ این ها همه اتفاقاتی است بیرون از وجود تو. درون خود تو چه اتفاقی افتاده؟ این ها اگر نبودند چه می شد و حالا که هستند چه تفاوتی پدیدار گشته؟
خیلی ها هستند که هزار روزشان یک روز است و خیلی ها هزار روزشان یک روز نیست و کسی هم هست که یک روزش هزار روز است.
هر روز از زندگی ظرف تازه ای است از جلوه گری خدا. امروز دیروز نیست. این خورشیدی که امروز صبح طلوعش را دیدی همان خورشید دیروزی نیست. این ماه که امشب می تابد همان ماه دیشب نیست. این جویباری که هم اینک پیش پایت روان است همان آب لحظه ای پیش نیست. آن آب رفت و آبی نو به جوی آمد.
پس تو چرا همان دیروزی هستی؟ آنکه خدایی می کند با همه خدایی اش و ذات تغییرناپذیرش هر روز دست در کاری دیگر است.
عادت ها، تکرارها و برجای بودن ها یعنی بی زندگی زنده بودن. یعنی ظرف های نو به نو برایت آوردن و ماندنت هنوز در همان لقمه ی آغازین.
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بیحد و اندازه شود