نسیه داده می شود؛ حتی به شما
• تابلویی روی دخل مغازه گذاشته بود: "نسیه و وجه دستی داده می شود؛ حتی به جنابعالی به قدر قوه." اغلب مردمی که پول نداشتند یا رند بودند و می خواستند پول ندهند، از این موضوع استفاده می کردند، غذای مجانی می خوردند و می رفتند.
• می گفت: «جنس خوب بهترین تبلیغ است.» به همین جهت از بهترین برنج، روغن کرمانشاهی، گوشت راسته ی سفارشی و بهترین حبوبات استفاده می کرد؛ طوری که انسان وقتی از غذای این مغازه می خورد، احساس می کرد باز هم دلش می خواهد. به همین جهت مشتری ها اغلب دو پرس می خوردند؛ حتی آنهایی که رایگان می خوردند!
• بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان و صاحبان مغازه ها غذا می گرفتند و می بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرشد چون این مطلب را می دانست، هر روز مقدار زیادی کباب و گوشت و ته دیگ جلوی دست خود می گذاشت و در همان شلوغی دکان، آن کباب ها را با دست تکه می کرد و لقمه می گرفت و دهان شاگردان می گذاشت. آنها همان طور که لقمه را می خوردند و لبخندی نشانه رضایت بر لب داشتند از مغازه بیرون می رفتند.
• یک روز مغازه اش در آتش سوخت. وقتی به او خبر دادم بدون اینکه تغییر حالتی بدهد، گفت: «عیب ندارد بابا.» با هم به طرف مغازه راه افتادیم. بین راه دیدم آهسته گریه می کند. گفتم: «ناراحت نباشید. دوباره مغازه را روبراه می کنیم.» جواب داد: «نه! ناراحتی ام از آتش سوزی نیست. آن آتش سوزی خیر بوده. من دلم فقط برای اشعاری که سال ها سروده و در کشوی دخل مغازه ام گذاشته بودم می سوزد، چون نسخه دیگری از آن ندارم.