اتحاد برای منطق و آگاهی
در پایان فیلم دیکتاتور بزرگ (ساختهی چارلی چاپلین) یک ولگرد (با بازی چارلی چاپلین) با دیکتاتور (که نمادی است از دیکتاتور آلمان نازی) اشتباه گرفته می شود. لباس نظامی تنش می کنند و از او می خواهند برای صدها هزار نفر که صدای او را از رادیو می شنوند سخن بگوید. او پشت جایگاه می رود و آغاز می کند:
متاسفم. ولی من نمی خواهم رئیس باشم. این کار من نیست. نمی خواهم بر کسی حکمرانی کنم یا کسی را تحت تسلط خودم در بیاورم. می خواهم بر اساس خوشبختی شما زندگی کنم. همۀ ما باید بر اساس خوشبختی هم زندگی کنیم.
در این جهان خوبی به قدری زیاد است که به همهی ما می رسد ولی آن را گم کرده ایم. در سرعت پیشرفت کرده ایم، ولی خودمان را گیر انداخته ایم. دانش ما را بدبین کرده. هوش ما را سخت کرده. زیاد فکر می کنیم و کم احساس می کنیم. بیشتر از انسان ها به ماشین احساس نیاز می کنیم.
ای مردم! نا امید نشوید. آن بدبختی که ما را فرا گرفته چیزی نیست جز یک سایۀ زودگذر؛ سایهی حرص کسانی که از انسانیت می ترسند، از آزادی می ترسند. ولی نفرت می گذرد و دیکتاتورها می میرند.
ای انسان ها! خودتان را به وحشی ها نسپارید! آن ها شما را بردهی خود می سازند. به شما می گویند چگونه احساس کنید و چگونه فکر کنید. آن ها مانند گله با شما رفتار می کنند.
ولی من به شما می گویم روحتان را به این آدم ها نفروشید که انسان های ماشینی می خواهند، ذهن های ماشینی، قلبهای ماشینی. اما شما ماشین نیستید. شما گله نیستید. شما انسانید. عشق به انسانیت در شما است. نفرت نداشته باشید. برای بردگی نجنگید. برای آزادی بجنگید. خداوند درون شما است. در شما که می توانید ماشین درست کنید، می توانید زندگی خلق کنید.
بگذارید با هم متحد شویم. بگذارید برای یک دنیای جدید بجنگیم؛ برای دنیایی که در آن به هر کسی هدیه های خودش داده می شود. بگذارید برای جهان منطق و آگاهی بجنگیم. مردم! بیایید مرزها را از میان برداریم. همه باید متحد شویم.