اگر میتوانی آب را ورز بده و خشک کن!
کمی آب به سر و صورت خاک میزنی، گِل میشود. دستی به سر گِل میکشی و نقشی به صورتش میزنی؛ کتیبه میشود. کمی که صبر کنی، خشک و پخته خواهد شد. حالا هرچند سال که بخواهی، نقش و نگار زده بر کتیبه و سفال برایت میماند. حتی اگر زیر خاک باشد و انگ عتیقه بهاش بخورد باز نقش و نگار پیداست و ارزش آن دو چندان هم میشود.
ماندگاری نقش بر کتیبه رمز خاصی ندارد. جز اینکه برای ماندگار شدن نقوشی که توی ذهنت جولان میدهد از عنصر آب و خاک و کمی زمان برای خشک و پخته شدن، استفاده کردهای. اما نقش زدن بر آب بدون خاک امکان ندارد. آب را که وَرز نمیدهند! هرچقدر تلاش کنی که حالتش بدهی، زودتر از لای انگشتانت بیرون میریزد. چه برسد به اینکه بخواهی خشکاش هم بکنی! تا به خودت بجنبی، آب بخار میشود و تمام.
یادگیری و فراگرفتن مفهوم در بزرگسالی مثل ورز دادن و خشک کردن آب است! یک چیزی کم است توی این سن. وقت داری، حواس نداری. حواس داری، حوصله نداری. حوصله داری، جسم شادابی نداری... این است که نمیشود خیلی توقع ماندگاری مطلب و کتبه شدن اطلاعات توی ذهن را در دوران بزرگسالی داشت؛ آموختن علم در دوران جوانی مثل ساختن کتیبه و فراگیری در بزرگسالی، تلاشی برای ورز دادن آب، بدون حضور خاک است!