این جمله نقطه ندارد؟

این جمله نقطه ندارد؟

دلم می‌خواهد یک مداد سیاه بردارم یک نقطه‌ای، ویرگولی، چیزی بگذارم وسط خاطره‌هایِ آقای مهمانِ حبیب خدا.
نویسنده: فاطمه علیزاده
تاریخ انتشار:
369 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
1 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

آسانسور با هزار زور و بلا دارد خودش را می‌کشد بالا. پشه‌ها گُله گُله می‌آیند توی خانه. همه ایستاده‌اند بیرونِ در، توی راه‌رو. میزها پر است از لیوان‌های چای و ظرف‌های شام و پوست میوه‌ها. زود آمده‌اند و دیر می‌روند. صدای خنده و خوشحالیِ همراه با هوار کل ساختمان را برداشته.

دلم می‌خواهد یک مداد سیاه بردارم یک نقطه‌ای، ویرگولی، چیزی بگذارم وسط خاطره‌هایِ بی‌وقفه‌ی آقای مهمانِ حبیب خدا. یا دکمه‌ی پاز بزنم وسط صدایِ بی‌مراعاتِ آدم‌ها. مراسم خداحافظی کُنان از توی خانه به بیرون در، از توی راهرو و آسانسور تا توی حیاط و از توی حیاط تا سر کوچه ادامه دارد. این مراسم در نهایت با یکی از کاربردهای بوق، به معنی خداحافظی به پایان نزدیک می‌شود. برای این کار راننده هر ماشین باید به صورت جداگانه با در آوردن صدای ممتد و متقاطع- بستگی به سلیقه‌ی سرنشینان دارد- از زحمات صاحب‌خانه تشکر کند. بعد از آن وضعیت به حالت راحت باش در می‌آید.

اما چراغِ خانه‌ی دو سه تا از همسایه ها روشن شده.

قال الامام الرضا علیه السلام: لیس منا من لم یامن جاره بوائقه(عیون اخبارالرضاء)
امام رضا علیه السلام فرمود: از ما نیست کسی که همسایه اش از شر او در امان نباشد.


ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: