بیاعتقادها، خط قرمز ندارند
آدمها بنا به نوع ارتباط با اشخاص مختلف؛ از نظر میزان ارتباط و نوع صمیمیت و غیره، مسافت خط قرمزهای رابطه را تعیین میکنند. آنها اجازه میدهند افراد فقط تا مرز آن خط قرمز بهشان نزدیک شوند. وای به روزی که آدمی نسنجیده سرش را پایین بیندازد و از خط عبور کند. در این حالت معلوم نیست چه اتفاقی برای شخص خاطی خط ردکرده میافتد. مثل وقتهایی که چراغ سبز نیست و عابری همینجوری سرش را پایین میاندازد و از خط عبور میکند. حالا ماشینها تند بروند یا نه، ترمز به موقع بگیرند یا نه و ... بسته به شرایط دارد و احتمال. ممکن است به سلامت بگذرد و هیچ اتفاقی نیافتد. ممکن است به سلامت بگذرد و فقط چندتا راننده سرشان را از شیشه ماشین بیرون بیاورند و چهارتا حرف سه نقطه(باز هم بسته به موقعیت و نوع شخصیت و ادب راننده) بشنود. ممکن هم هست یکهو ماشینی بزند بهش. اینجا دقیقا همان جایی است که در دیالوگهای عامیانه بهش میگوییم برخورد چکشی. این برخورد هم از قضا انواع و اقسام دارد؛ از کوفتکی در نواحی مختلف تا قطع نخاع و مرگ! خلاصه اینکه حواستان به خط قرمز و چراغ قرمز و علائم عبور ممنوع باشد وگرنه خونتان پای خودتان.
خب حالا این آدمی که خط قرمز به این قرص و محکمی دارد و خوش ندارد کسی قوانین را نقض کند، حتما برای دیگران هم خط قرمز قائل است و خوب حواسش هست چه موقع پایش را بچسابند روی ترمز و ایست کند. اینجور آدمهای قانونمدار توی روابط خیلی آدمهای کاردرستی هستند چون درصد تلفات رفتاری را به شدت پایین میآورند. این آدمها دو نوع خط قرمز دارند؛ حیا و حریم. در رفتار خودشان «حیا» دارند و در برخورد با دیگران هم «حریم» افراد را رعایت میکنند.
حالا فکر کن کسی این خط قرمزها را نداشته باشد. یعنی برای خودش حیا و برای دیگران حریمی قائل نباشد که حالا بخواهد مراعات بکند یا نه. در نتیجه توقع هر رفتاری از شخصی که برای خودش خط قرمزی ندارد و توجه چندانی هم به خط قرمزهای دیگران ندارد، میرود. اغلب آدمها هم میترسند از این نوع آدم. دست فرمان ندارند اصلا! این آدمها اصولا به چیزی اعتقاد ندارند. چون بالاخره باید اعتقادی این وسط باشد تا خط قرمزها یک به یک ساخته شوند. اینها حتی به روح هم اعتقاد ندارند حتی...