هلو را با هسته‌ می‌خرند آقا!

هلو را با هسته‌ می‌خرند آقا!

اگر هلو را از هسته جدا کنند، زشت می‌شود اما کسی هلو را برای هسته نمی‌خرد...
نویسنده: نادر ابراهیمی
تاریخ انتشار:
614 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
3 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
گیله مرد، عاقبت، فاصله را در نظر گرفت و با صدای بلند گفت:
- آقا من دخترتان را می‌خواهم.

آذری صدایش هم مثل جثه‌اش بود.
-هاه! این را باش عسل مرا می‌خواهد. کوه الماس را. همه کندوهای عسل دنیا را یکجا می‌خواهد .به همین بچگی، دو سال در زندان نامردان ساواک بوده. می‌فهمی؟

- بله آقا. دو سال سخت. با شکنجه. می‌دانم .

- از تو خیلی سر است.از هر لحاظ.

- می‌دانم. شاید برای همین هم می‌خواهمش.

- قدش دو برابر توست.    
           
- اما من، خودش را می‌خواهم نه قدش را.

- قدش را چطور از خودش جدا می‌کنی؟

- قصد جدا کردن ندارم آقا! هلو را با هسته می‌خرند. اگر بخواهند هسته را جدا کنند و بخرند، خیلی زشت می‌شود اما کسی هم هلو را به خاطر هسته‌اش نمی‌خرد.

- عجب ناکسی هستی تو!

- دست کم حرف زدن می‌دانم. دبیر ادبیاتم...

منبع:
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
انتشارات روزبهان
سال ۱۳۷۶


ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: