گروه ۹۹ را بشناسید!
نخست وزیر به پادشاه گفت: این آشپز اگر عضو گروه ۹۹ نشد مرد خوشبختی خواهد ماند.
تاریخ انتشار:
423 نفر این یادداشت را خواندهاند
5 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
پادشاهی بر کشور بزرگی حکومت میکرد اما باز از زندگی خود راضی نبود! علت را هم نمیدانست. یک روز که در کاخ امپراتوری قدم میزد زمان عبور از آشپزخانه، صدای ترانهای را شنید. به دنبال صدا رفت و متوجه آشپزی شد که روی صورتش برق سعادت و شادی بود. تعجب کرد و از آشپز پرسید: چرا این قدر شاد هستی؟ آشپز جواب داد: قربان من فقط یک آشپز هستم. تلاش میکنم تا همسر و بچهام را شاد کنم. ما خانه حصیری تهیه کردهایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. برای همین من راضی و خوشحال هستم.
پادشاه صحبتهای آشپز را برای نخست وزیر خود تعریف کرد. نخست وزیر به پادشاه گفت: قربان! این آشپز هنوز عضو گروه ۹۹ نیست. اگر او به این گروه نپیوست نشانگر آن است که مرد خوشبختی خواهد ماند.
پادشاه با تعجب پرسید: گروه ۹۹ چیست؟ نخست وزیر جواب داد: اگر میخواهید بدانید که گروه ۹۹ چیست باید این کار انجام دهید؛ یک کیسه با ۹۹ سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه ۹۹ چیست.
پادشاه فرمان داد یک کیسه با ۹۹ سکه طلا در مقابل در خانه آشپز قرار دهند. آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت و کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکههای طلا ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. سکههای طلا را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. واقعا ۹۹ سکه بود. او تعجب کرد که چرا تنها ۹۹ سکه است و۱۰۰ سکه نیست. فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست؟ شروع به جستجو سکه صدم کرد. اتاقها و حتی حیاط را زیر و رو کرد. اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد. آشپز تصمیم گرفت از فردا تلاش بیشتری کند تا یک سکه طلای دیگر به دست آورد و ثروت خود را هرچه زودتر به یکصد سکه طلا برساند. تا دیروقت کار کرد به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد. از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا او را بیدار نکردهاند... آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمیخواند. تا آخرین حد توانش کار می کرد.
پادشاه نمیدانست که چرا این کیسه چنین بلایی بر سر آشپز آورد و علت را از نخست وزیر پرسید. نخست وزیر جواب داد: قربان حالا این آشپز رسما به عضویت گروه ۹۹درآمد. اعضای گروه ۹۹ چنین افرادی هستند:
آنان ثروت زیاد دارند اما راضی نیستند. تا آخرین حد توان کار میکنند تا بیشتر به دست آورند. میخواهند هرچه زودتر یکصد سکه را از آن خود کنند و این علت اصلی نگرانیهای آنهاست به همین دلیل شادی و رضایت خود را از دست میدهند.
پادشاه صحبتهای آشپز را برای نخست وزیر خود تعریف کرد. نخست وزیر به پادشاه گفت: قربان! این آشپز هنوز عضو گروه ۹۹ نیست. اگر او به این گروه نپیوست نشانگر آن است که مرد خوشبختی خواهد ماند.
پادشاه با تعجب پرسید: گروه ۹۹ چیست؟ نخست وزیر جواب داد: اگر میخواهید بدانید که گروه ۹۹ چیست باید این کار انجام دهید؛ یک کیسه با ۹۹ سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه ۹۹ چیست.
پادشاه فرمان داد یک کیسه با ۹۹ سکه طلا در مقابل در خانه آشپز قرار دهند. آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت و کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکههای طلا ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. سکههای طلا را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. واقعا ۹۹ سکه بود. او تعجب کرد که چرا تنها ۹۹ سکه است و۱۰۰ سکه نیست. فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست؟ شروع به جستجو سکه صدم کرد. اتاقها و حتی حیاط را زیر و رو کرد. اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد. آشپز تصمیم گرفت از فردا تلاش بیشتری کند تا یک سکه طلای دیگر به دست آورد و ثروت خود را هرچه زودتر به یکصد سکه طلا برساند. تا دیروقت کار کرد به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد. از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا او را بیدار نکردهاند... آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمیخواند. تا آخرین حد توانش کار می کرد.
پادشاه نمیدانست که چرا این کیسه چنین بلایی بر سر آشپز آورد و علت را از نخست وزیر پرسید. نخست وزیر جواب داد: قربان حالا این آشپز رسما به عضویت گروه ۹۹درآمد. اعضای گروه ۹۹ چنین افرادی هستند:
آنان ثروت زیاد دارند اما راضی نیستند. تا آخرین حد توان کار میکنند تا بیشتر به دست آورند. میخواهند هرچه زودتر یکصد سکه را از آن خود کنند و این علت اصلی نگرانیهای آنهاست به همین دلیل شادی و رضایت خود را از دست میدهند.