خطکشهای فاصله...
همین که خودمان فاصله میگیریم کافی است به دیگران هم حق فاصله گرفتن بدهیم.
تاریخ انتشار:
453 نفر این یادداشت را خواندهاند
0 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
طبیعیترین و عادیترین چیزی که میشود بین آدمها تصور کرد فاصله است. طبیعی است من نخواهم در تاکسی، چسبیده به نفر کناری بنشینم. طبیعی است همه همسایهها را به شبنشینی یلدا دعوت نکنم. طبیعی است وبلاگنویس محبوبم نخواهد مرا در صفحه فیسبوک خود اضافه کند. هر قدر هم آدم زودجوش و خونگرمی هم باشم، هر قدر آشنا و دوست صمیمی داشته باشم، هنوز تعداد آدمهایی که از من فاصله دارند خیلی بیشتر از آنهایی است که به من نزدیک هستند. هنوز لبخندهایی که بیجواب میگذارم و دستهایی که فشار نمیدهم خیلی زیادند. پس عادی است که لبخندهای خودم هم بیجواب بمانند.
من فاصلهها را یک طور میبینم، کسی که در تاکسی کنارم نشسته یک طور دیگر، وبلاگنویس محبوبم یک طور دیگر. هر کدام از ما خطکش خودمان را داریم. شاید من فکر کنم خطکش نویسنده محبوبم زیادی بلند است. شاید مسافر کناری فکر کند من زیادی خودم را مچاله کردهام. اما همه ما میدانیم فاصله چیست. همه ما فاصله میگیریم. هیچ کدام از ما به همه آنهایی که در روز میبینیم نزدیک نمیشویم. همین اندازه اشتراک برای اینکه همدیگر را بفهمیم کافی است. همین که خودمان هم فاصله میگیریم کافی است که به دیگران حق فاصله گرفتن بدهیم.
حق دادن به مردم یعنی قبول کنیم از سر بخل و بدجنسی و خودبرتربینی نیست که فاصله میگیرند. یعنی بدانیم دیگران به خطکشهایشان همان قدر اعتماد دارند که ما به خطکشهایمان. یعنی قبول کنیم طبیعی است که هر کسی به خطکش خودش مطمئن باشد. حق دادن به دیگران یعنی از آنها به خاطر اینکه خطکشهای بلندتر یا کوتاهتری دارند بیزار نشویم و اگر روزی خطکشهایشان تغییر کرد، یا خودشان تغییر کردند، یا به هر دلیل دیگری خواستند فاصلهها را کم و زیاد کنند، بپذیریم. همان طور که به خودمان حق میدهیم دوستان دیروز را امروز، آشنا حساب کنیم یا با غریبههای دیروز دوستی کنیم.
من فاصلهها را یک طور میبینم، کسی که در تاکسی کنارم نشسته یک طور دیگر، وبلاگنویس محبوبم یک طور دیگر. هر کدام از ما خطکش خودمان را داریم. شاید من فکر کنم خطکش نویسنده محبوبم زیادی بلند است. شاید مسافر کناری فکر کند من زیادی خودم را مچاله کردهام. اما همه ما میدانیم فاصله چیست. همه ما فاصله میگیریم. هیچ کدام از ما به همه آنهایی که در روز میبینیم نزدیک نمیشویم. همین اندازه اشتراک برای اینکه همدیگر را بفهمیم کافی است. همین که خودمان هم فاصله میگیریم کافی است که به دیگران حق فاصله گرفتن بدهیم.
حق دادن به مردم یعنی قبول کنیم از سر بخل و بدجنسی و خودبرتربینی نیست که فاصله میگیرند. یعنی بدانیم دیگران به خطکشهایشان همان قدر اعتماد دارند که ما به خطکشهایمان. یعنی قبول کنیم طبیعی است که هر کسی به خطکش خودش مطمئن باشد. حق دادن به دیگران یعنی از آنها به خاطر اینکه خطکشهای بلندتر یا کوتاهتری دارند بیزار نشویم و اگر روزی خطکشهایشان تغییر کرد، یا خودشان تغییر کردند، یا به هر دلیل دیگری خواستند فاصلهها را کم و زیاد کنند، بپذیریم. همان طور که به خودمان حق میدهیم دوستان دیروز را امروز، آشنا حساب کنیم یا با غریبههای دیروز دوستی کنیم.