خودت را بپا!
هوش و حواست را جمع کن و خودت را بپا؛ توجه کن به خودت تا سر رشته از دستت خارج نشود.
تاریخ انتشار:
362 نفر این یادداشت را خواندهاند
0 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
اگر بخواهیم خویشتندار باشیم و بر هیجانهای خودمان مثل خشم و ترس چیره شویم و بر آرزوهایی که ما را از واقعبینی و پذیرفتن جریان طبیعی زندگی باز میدارند، غلبه کنیم باید هوشیاری خود را بیافزاییم و دامنه توجه خودمان را به خودمان گستردهتر کنیم. بنابراین خویشتنداری، خود نگهداری، خودداری، هرگز مفاهیمی از جنس «باید» نباید نیستند. خویشتنداری، خود نگهداری و خودداری، همان طور که در ترکیبشان نمایان است، با داشتن ترکیب شدهاند تا مفهوم دقیقی را به ما برسانند. داشتن از یک طرف معنی مالکیت میدهد و چون آن که مالک چیزی است، بر آن چیز مسلط است، اختیار آن را به دست خود میگیرد و در عین حال از آن مراقبت میکند. چون زیرا خودش مسئول داشته خود است. به همین سبب «داشتن» در زبان فارسی معنی نگهداری و نگهبانی و کنترل و مراقبت هم میدهد.
میگوییم: «تو برو من دارمت!» یعنی من حواسم به تو هست و مراقبت هستم و از تو حمایت میکنم. یا میگوییم: «این کیف منو داشته باشی الان میآم» یعنی کیف مرا از دستم بگیر و مراقبش باش تا من بازگردم. اصلاً «نگهداری» هم با همین فعل داشتن درست شده است. نگهداری یعنی نگاه به چیزی داشتن یعنی توجه خود را به آن معطوف کردن.
ترکیب کنایی «چشم داشتن به چیزی یا کسی یا اتفاقی» را هم در زبان فارسی استفاده میکنیم. میگوییم: «من چشمی به مال و اموال پدرزنم نداشتم و ندارم». یعنی اگر به سراغ دخترش رفتم، هدفم این نبود که بعدا از خوان نعمت پدر زنم چیز هم به من میرسد و الان هم توجهی و میلی و احساس نیازی نسبت به مال و اموال او ندارم.
میگوییم: من اگر کمکی هم به فلانی میکنم، بیچشم داشت است. یعنی خود کمک کردن برایم مهم است و این که او بعدا جبران میکند یا این که اصلا میفهمد که این من بودم که دستش را گرفتم، برایم اهمیتی ندارد.
میبینیم که استفاده از فعل «داشتن» در تمام این موارد، نوعی مفهوم توجه داشتن، هوشیاری نسبت به چیزی، تمزکز بر آن و معطوف بودن حواس به آن است. خویشتن داری، خودداری و خود نگهداری هم از همین جنس هستند. یعنی باید حواست به خودت باشد؛ هوش و حواست را جمع کن و خودت را بپا؛ توجه کن به خودت تا سر رشته از دستت خارج نشود. شرط خویشتنداری هوشیاری نسبت به خود و تمرکز بر روی خود است.
میگوییم: «تو برو من دارمت!» یعنی من حواسم به تو هست و مراقبت هستم و از تو حمایت میکنم. یا میگوییم: «این کیف منو داشته باشی الان میآم» یعنی کیف مرا از دستم بگیر و مراقبش باش تا من بازگردم. اصلاً «نگهداری» هم با همین فعل داشتن درست شده است. نگهداری یعنی نگاه به چیزی داشتن یعنی توجه خود را به آن معطوف کردن.
ترکیب کنایی «چشم داشتن به چیزی یا کسی یا اتفاقی» را هم در زبان فارسی استفاده میکنیم. میگوییم: «من چشمی به مال و اموال پدرزنم نداشتم و ندارم». یعنی اگر به سراغ دخترش رفتم، هدفم این نبود که بعدا از خوان نعمت پدر زنم چیز هم به من میرسد و الان هم توجهی و میلی و احساس نیازی نسبت به مال و اموال او ندارم.
میگوییم: من اگر کمکی هم به فلانی میکنم، بیچشم داشت است. یعنی خود کمک کردن برایم مهم است و این که او بعدا جبران میکند یا این که اصلا میفهمد که این من بودم که دستش را گرفتم، برایم اهمیتی ندارد.
میبینیم که استفاده از فعل «داشتن» در تمام این موارد، نوعی مفهوم توجه داشتن، هوشیاری نسبت به چیزی، تمزکز بر آن و معطوف بودن حواس به آن است. خویشتن داری، خودداری و خود نگهداری هم از همین جنس هستند. یعنی باید حواست به خودت باشد؛ هوش و حواست را جمع کن و خودت را بپا؛ توجه کن به خودت تا سر رشته از دستت خارج نشود. شرط خویشتنداری هوشیاری نسبت به خود و تمرکز بر روی خود است.