کندن چاله‌های آرزو...

کندن چاله‌های آرزو...

چاله صاف شده بود و ماسه‌ها زیر آفتاب چنان خشک شده بودند که پیدا کردن جای چاله هم ممکن نبود.
نویسنده: زهیر توکلی
تاریخ انتشار:
100 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
3 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

بچه که بودیم، هر وقت لب دریا می‌رفتیم یکی از تفریحات سرگرم کننده چاله کندن و به آب رسیدن در ساحل بود. در عالم تصورهای بچگانه فکر می‌کردیم چاه کنده‌ایم! چقدر ذوق می‌کردیم وقتی می‌دیدیم آب از زیر زمین بالا می‌آید و ته چاله را آب می‌گیرد. بزرگ که شدیم، فهمیدیم آب سر جایش بوده و ما زمین را کندیم تا به آن برسیم.

                                                                                             

یادم هست یک بار قدری دورتر از ساحل چاله‌ای عمیق‌تر کندیم برای آزمودن آب: «حالا که از ساحل دورتر رفته‌ایم، آب  چه زمانی رو نشان می‌دهد؟» فردا به امید آن که چاله دیروزی را ببینیم با شوق رهسپار دریا شدیم ولی دریا شب قبل، طوفانی بود و موج‌ها پیش آمده و آن  چاله را هم شسته بودند. چاله دوباره صاف و هموار شده و ماسه‌ها آن چنان طبیعی زیر آفتاب خشک شده بودند که پیدا کردن جای دقیق چاله دیروزی هم ممکن نبود.

 

حکایت آدمیزاد و آرزوهایش حکایت همین چاله‌هایی است که بچه‌ها لب دریا از سر بازی می‌کنند؛ موج‌ها دیر یا زود آن را می‌شویند و چاله را خراب می‌کنند یا خود آب دریا از زیر بالا می‌زند و رو می‌آید و ماسه‌های سست دیواره  چاله فرو می‌ریزد. چاله دوباره هم‌سطح زمین می‌شود.

 

دیر یا زود بر لب دریای مرگ، چاله یا چاله‌های آرزویی که کنده‌ایم نابود می‌شوند؛ مرگ آرزو را منهدم و متلاشی می‌کند و چیزی نمی‌ماند مگر زمین هموار. زمین هموار، همین است که هست. ساحل همیشه ساحل است و هرگز نه سر می‌کشد نه واپس می‌رود. این دریاست که پیش می‌آید؛ ساحل دنیا تسلیم دریای مرگ است.

اُذْكُروا هادِمَ اللَذاّتِ، وَ مُنْغَصَ الشَّهَواتِ... وَ مَباعِدُ الاُمنيّاتِ وَ مَدْنَى الْمَنيّاتِ.
مرگ را یاد کنید که ويرانگر لذت‏ها، تیره كننده شهوت‏ها و خواهش‌ها و دورکننده آرزوها و نزدیک کننده ناکامی‌هاست.
(غررالحکم 2576)
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: