تنها زمان واقعی همین حالاست
آدمی مجموعهای از «خواستن» هاست و هرکسی در طلب چیزی است. شاید یک لحظه ذهن ما از خواستن چیزی خالی نباشد. در سرزمین خیال ما هر لحظه آرزویی میروید و این کشتزار بیکران پر از درختهای خواهش و آرزوست. اما آیا همه این درختان به ثمر خواهد رسید؟ نه، ای بسا آرزو که خاک شده.
اگر خواستهای ما نیک باشد ما هماهنگ با جریان رودخانه عظیم هستی، روزی به خواسته خود میرسیم؛ زیرا هستی نیک است و نیکی را یاری میکند اما بدی را - هرچند به نظر پایدار برسد - عاقبت از میان میبرد؛ نیکی اما ابدی است. اگر بکوشیم که ذهن ما از خواستهای نیک وعشق به خوبی و زیبایی که اصلی از خداوند است، سرشار شود در نهایت به یک خواست عظیم میرسیم و آن تسلیم شدن در برابر اراده خداوند است و آن نخواستن است؛ زیرا چنان با جریان هستی هماهنگ شدهایم که احساس میکنیم هرچه هست همان گونه است که باید باشد. در این صورت دیگر چه میخواهیم؟
در این حالت، با آن که در اوج کوشش و حرکت هستیم، و سرزنده و پرشور به پیش میرویم و از آرزوهای دور و دراز دور میشویم و در لحظه زندگی میکنیم؛ زیرا تنها زمان واقعی همین حالاست.