وقتی برای گپ روزانه...
اغلب ایدههای جدید از جاهای شلوغ میآیند و در اتاقهای خلوت پرورش پیدا میکنند. تخیل ما هر قدر هم که قوی باشد، نمیتواند به تنهایی تمام مایه لازم برای خلاقیت را فراهم کند. اگر برای کاری که انجام میدهیم نیاز به فکر تازه و خلاقیت داریم، ناچاریم هرازچندگاهی بین مردم دنبالش بگردیم.
معاشرت با مردم سرراستترین و مطمئنترین راه برای تازه کردن ذهن است. منظورم معاشرتهای دوستانه و کاری و خانوادگی نیست. به هر حال هر کسی دور خودش حلقهای از دوستان و آشنایان دارد که بهشان سر میزند، در شادیها و غمهاشان شریک میشود و چیزهایی را با آنها به اشتراک میگذارد. منظورم معاشرتهای کوتاه و لحظهای با مردم عادی توی خیابان است؛ کسانی که در تاکسی، صف نانوایی یا روزنامهفروشی میبینیم. آغاز کردن گفت و گو با غریبهها مهارت زیاد و شگفتانگیزی نمیخواهد؛ این کار دست کم از پیدا کردن یک دوست صمیمی که تقریبا همه ما تجربه آن را داریم سادهتر است.
پیدا کردن یک چهره آرام و خوشخلق که آماده باشد پنج دقیقهای در خیابان با شما حرف بزند کار دشواری نیست. چیزی که قرار است اتفاق بیفتد یک گفت و گوی کوچک پنج دقیقهای است نه بیش از آن. میتوانید درباره جایی که ایستادهاید حرف بزنید، اتفاقی که در حال رخ دادن است یا درباره آب و هوا. مهمتر از همه چیز، نفس همکلام شدن است؛ نفس گپ و گفت صمیمانه با آدمی که قبلا ندیدهاید و بعدا هم نخواهید دید. این میتواند یک جور بازی روزانه شخصی باشد.
میتوانید هر روز در مسیر خانه تا محل کار یا دانشگاه دنبال چهره آرام و خوشخلقی بگردید که بتوانید بهش لبخند بزنید، چند کلمهای حرف بزنید و بعد با لبخند از او جدا بشوید. اگر خجالتی هستید این راه خوبی است که نزدیک شدن به آدمها را تمرین کنید. اگر کسل هستید این بازی میتواند هیجان کوچک روزانه شما باشد. اما مهمتر از همه این است که این کار شهر شما را شبیه یک محیط بزرگ اما آشنا میکند. درست مثل دانشآموزی میشوید که در حیاط مدرسه قدم میزد و همه چهرهها برایش آشنایند و حتا اگر اسمها را فراموش کرده باشد میداند که این آدمها ربط مستقیم یا غیرمستقیمی به او دارند.
فقط مراقب باشید که در این گفت و گوهای کوتاه روزانه، شایعه و استرس و غرولند تحویل هممدرسهایهای ناشناس ندهید.