من هیچ وقت در یخبندان لیز نمیخورم!
انسان گاهی از دیدن ناتوانی و خطای دیگران، احساس رضایت میکند چون خود را در حصاری امن و مصون از آن خطا حس میکند. مانند زمانی که از لیز خوردن کسی در معابر یخ زده خندهمان میگیرد؛ انگار خود را در جایگاهی برتر میبینیم و از این حس برتری خوشحال میشویم. یعنی ما در نقطه امنی ایستادهایم و هیچوقت لیز نمیخوریم.
یکی از واکنشهای فوری در برابر انتقاد این جمله معروف است: «پس چرا خودت؟» یا این یکی که معنایی نظیر همان جمل قبلی دارد: «ازخودت خبرنداری!» این گونه واکنشها، بخشی از همان حصار خیالی است که انسان در اطراف خود میسازد به این گمان که از آسیب خطاها محفوظ بماند؛ به ویژه اگر تصور کند که تذکرات دیگران نه برای اطلاع و اصلاح رفتار اوست، بلکه روشی است برای پیشی گرفتن در رقابتها و برتری جویی در محیط اجتماعی.
این نوع حصارهای خیالی، در محافلی که منافع مشترکی وجود دارد بیشتر است؛ مانند محیطهای کاری، جمعهای خانوادگی، فضاهای رسانهای و ازهمه بیشتر در رقابتها و جدالهای سیاسی. انسان تصور میکند که با این روش بر دیگران غالب میشود و در جایگاهی برتر قرار میگیرد، زیرا به هر ترفندی ثابت میکند که انتقاد دیگران بر او بیجاست و او نه تنها از هر خطایی مصون است بلکه شایستگیهای فراوانی دارد. از جمله این که میتواند ناظر رفتار دیگران باشد و به دیگران تذکر بدهد و صد البته گمانش این است که این عیبجویی و انتقاد از دیگران از سر دل سوزی است.