فالت را خودت بگیر
فال گرفتن یعنی پیشبینی کردن آینده. یعنی تلاش کنی از همین جایی که ایستادهای فردا و هفته بعد و سال بعد را ببینی. نشانههای عجیب و غریب و بیربطی که گذشتگان ما برای پیشبینی آینده به کار میگرفتند فال را بیاعتبار و بدنام کرده است؛ طوری که در ذهن خیلی از ما فال گرفتن برابر است با خرافه و جهل. بسیاری از ما با اطمینان میگوییم به هیچ فالی اعتقاد نداریم و بعضیهایمان که اعتقاد داریم ترجیح میدهیم به زبان نیاوریم. با این حال فال گرفتن در اصل چیزی نیست جز همان پیشبینی آینده؛ کاری که واقعگراترین آدمهای دنیا هم، بارها و بارها در زندگی انجام میدهند.
اغلب اتفاقاتی که امروز در زندگی ما میافتند، اغلب وضعیتهای موجود، نشانههای واضحی در گذشته داشتهاند. نشانههایی که نه اسرارآمیز بودند، نه عجیب و غریب و بیربط. اگر ما رابطه علت و معلولی آشکار بین آن نشانهها و اتفاقات امروز را ندیدیم و نمیبینیم، به خاطر بیدقتی بوده. به خاطر اینکه ذهنمان را تربیت نکرده بودیم که سلسله معلولهای پیاپی یک اتفاق را ببیند. همان کاری که شطرنجبازهای حرفهای میکنند؛ آنها حرکتهای احتمالی حریف را تا ده دوازده حرکت بعد میخوانند و بر اساس آن تصمیم میگیرند. هر اتفاقی که فردا در زندگی ما بیفتد و هر وضعیت احتمالی آینده در امروز ما نشانههای واضحی دارد. اگر چشم و ذهنمان را برای دیدن این نشانهها تربیت کنیم، میتوانیم قدرتمندترین فالگیرهای دنیا بشویم.
این یک آینده احتمالی و نامطلوب است که در پنجاه سالگی، همه آرزوهای امروزمان به حسرتهای تلخ و آزاردهنده تبدیل شده باشند. دودلی نشانهای است که از حالا به آن آینده احتمالی اشاره میکند. اگر نتوانیم در لحظه، خوب را از خوبتر و بد را از بدتر تشخیص بدهیم یا نتوانیم خودمان را وادار به پذیرفتن چنین تشخیصی بکنیم در هر تصمیمگیری کوچک و بزرگی که پیش بیاید چیزهایی را از دست خواهیم داد. برآیند همه این از دست دادنها میتواند در پنجاه سالگی، ما را تبدیل به آدم تلخکامی کند که جز حسرت گذشته چیزی با خود ندارد. به همین ترتیب، اعتماد به نفس کم یا زیاد، روابط عمومی خوب یا بد، انعطافپذیر بودن یا نبودن، هر کدام میتوانند نشانهای از یک آینده محتمل باشند. با دقت کردن در این نشانهها هر روز و هر ساعت و هر لحظه میتوانیم فال خودمان را بگیریم.
مهمترین چیز درباره فال گرفتن که گذشتگان ما غالبا فراموش میکردند این است که فال را همیشه میتوان تغییر داد.