آدم شایعه درستکن ِ بیکار!
بعضی وقتها برای پیشبرد کاری فقط کافی است شایعه آن را بسازی. مثلا کشاورزی که حوصله ندارد زمینش را شخم بزند، اگر فکری کند و بگوید توی زمین من گنج هست، کمی که فرصت بدهد برای دهن به دهن چرخیدن این حرف، ممکن است یک روز صبح که از خواب بیدار میشود ببیند زمینش شخم خورده و آماده است بذر بپاشد و کلی خوش به حالش شود.
سیستم بدن هم از بابتی به همین شکل عمل میکند. نباید در بدن شایعه بیاندازی. مثلا یک روز صبح بلند شوی و حس کنی سرت گیج میرود و چشمهات سیاهی. یک هفته هم هست که زبان کوچکت یاری نمیکند آب دهنت را قورت بدهی. بعد تلویزیون هم روشن باشد و یک کارشناس شیک ِ اتوکشیده بگوید یکی از علائم اختلال در نمیدانم کجای بدن شما، سیاهی رفتن چشمها و عدم توانای قورت دادن آب دهان است. بعد تو گمان کنی که لابد همان مریضی را داری و استرس بگیری و باز نتوانی آب دهانت را قورت بدهی و هی فکر و خیال و شایعه به جانت بیفتد. شایعه تکرار شود و زوم شوی روی آن نقطه و آب دهانهایی که هر روز از زور فکر و خیال سختتر فرو میروند. اگر به این افکار و شایعه سازی پر و بال بدهی بعید نیست دچار آن عارضه بشوی. چون مغزت از این شایعهسازی گیج شده و دروغ را از راست تشخیص نمیدهد و ممکن است بزند همان نقطه بدن را ناکار میکند.
اصلا این شایعه تاثیر عجیبی دارد روی همه چیز. نباید بها داد بهش وگرنه زمینی مفت و بیمزد شخم میخورد بدنی مریض. شایعه درست نکن! بیکاری مگر...؟