ترسیدم خدا گناهان همه آشنایانت را بیامرزد

ترسیدم خدا گناهان همه آشنایانت را بیامرزد

مرد گفت: من دیدم شما در راه مسجد دو بار به زمین افتادید، برای همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
نویسنده: فهیمه ارژنگی
تاریخ انتشار:
129 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
4 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی شد. در راه مسجد، زمین خورد و لباس‌هایش کثیف شد. بلند شد و خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. لباس‌هایش را عوض کرد و دوباره راهی مسجد شد. اما در همان نقطه دوباره زمین خورد. باز بلند شد و خود را پاک کرد و به خانه برگشت و لباس‌هایش را عوض کرد و باز راهی خانه خدا شد. در راه مسجد با مردی چراغ به دست برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: «من دیدم شما در راه مسجد دو بار به زمین افتادید. برای همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.»
مرد این را که شنید از او فراوان تشکر کرد و هر دو راهشان را به سمت مسجد ادامه دادند. به مسجد که رسیدند مرد از فرد چراغ به دست خواست تا او هم وارد مسجد شود و با هم نماز بخوانند. مرد اما از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد.
مرد دوباره درخواستش را تکرار کرد و همان جواب را شنید. مرد از او پرسید که چرا از رفتن به داخل مسجد خودداری می‌کند و مرد چراغ به دست پاسخ داد:« من شیطان هستم.»
شیطان گفت:« من تو را در راه مسجد دیدم و باعث زمین خوردنت شدم. تو به خانه رفتی و خود را تمیز کردی. وقتی به راه مسجد برگشتی خدا همه گناهانت را بخشید. برای بار دوم هم زمین خوردن تو را به ماندن در خانه تشویق نکرد. دوباره به راه مسجد برگشتی. خدا هم به همین دلیل گناهان همه خانواده تو را بخشید. من ترسیدم اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردنت شوم و دوباره قصد رفتن به مسجد کنی، خدا گناهان همه مردم دهکده تو را ببخشد. برای همین کمک کردم تا سالم به مسجد برسی.»

 

روز را خورشید می‌سازد روزگار را ما
مسعود لعلی، فهیمه ارژنگی
ناشر: جاودان خرد
الامام صادق علیه السلام:
يسلط والله من المؤمن علي بدنه ولا يسلط علي دينه...
به خدا سوگند که شیطان بر بدن مومن چیره می‌شود ولی هرگز نمی‌تواند بر دینش چیره شود.
(اصول کافی ج 8 ص 288)
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: